-
زنگ خیال
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 14:38
صدایی میشنوم اکنون، چشم دست می شوید از انتظار ، و گوشها به سوی زنگ خیالی ، که انگار صدای پای توست !!! (مهرداد)
-
سریالی بنام زندگی......
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 12:15
کارگردان عزیز، عجب نقش سختی رو توی بازیِ زندگی به من دادی. (جبر) و اون مهربون، بخاطر اینکه سرخورده نشم مثل همیشه میگه: نقش های سخت مال بازیگرای بزرگه! (امید). ما کجا و بزرگی کجا، توی وجود ما چی دیدی که خودمون بی خبریم،؟ ما که تو ایفای نقش هامون هی به بن بست میخوریم و با کمی دلخوری دستورِ کات میدی تا راه دوباره به...
-
آخر قصه
شنبه 7 خردادماه سال 1390 09:42
گفتم بیا... گفتی صبر کن.... غافل از آن بودی که کوزه ی صبرم لبریز شده بود..... و چشمانی که از فرط انتظار خاموش...... و تنها هنرش....... چشم زخمی بود که به کوزه ی صبرم زد وآنرا شکست........ و همه چیز تمام شد......... اکنون بیا و خود را در خونابه ی جاری شده ی دلم تماشا کن........... که فردا دیر است............ (مهرداد)
-
دالان عشق
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 09:37
دلربا گرچه در این دنیاهمه محتاج یکدیگر شدیم مبتلای یکدگر در خلوت وپنهان شدیم نیک میدانیم ما در شادی و شیون همه لازم وملزوم یکدیگر در این پیکر شدیم این همه سودا کنار و سوزش سرما سوا عاشقی میهمان دل ها گشت و خاکستر شدیم عشق آمد بر سر این سفره وبرکت فزون از قدوم نازنینش صاحب دولت شدیم عشق را پنهان چرا؟ با شوق بر طبلش...
-
خلوت عشق
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 09:15
از شمع وجود تو، روشن شود این آوار نالان نشود این دل ، گر فاش شود اسرار هر دم به سخن باشد ، این دل به ثنای تو یا رب برسان روزی ، ختم آیدم این پیکار غم نیست اگر در شهر، دیوانه بخوانندم مجنون تو بودن را ، عشق است نه این گفتار عمری به عبث رفت و قرنی ، به نیم آمد شاید که ببخشاید ، دادار مرا کردار عالم همه در فکر ،سیم و زر...
-
خو شا عشق
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 11:44
ای دیدن تو زهر بهاری خوشتر وصف رخ تو زهر نگاری خوشتر گل گرچه در این ورطه به جهد است شب وروز لحظه ی بودن تو زهر قراری خوشتر نومید دمی نگردد این دل به فراق دردی به سرم نگنجد از عشق خوشتر آندم که قناری به بدی ترک کند بوستان را تسلیم صفای تو شدن زهر مجالی خوشتر حضرتا مرگ به از زیستن نادم عشق خاک ره کوی عشق به هر مکانی...
-
دلربا
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 10:45
دلربا رفتی و جایت خالیست اشک هر دم از فراقت ز دو چشمم جاریست سیلاب ببرد هر آنچه اندر دل بود جز روزنه ایی که چشم براهت باقیست سالها رفت و دلم باخته از مکر سراب حسرت دیدن روی تو دوباره واهیست وهمیست مرا مژده دهد آمدنت را چون ز سر رود عقل بگویدم که شو خیست دردا که دلم خون بشد از گردش ایّام حکمش کند این عقل که عشقت صوریست...
-
رازی در گوش باد
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 08:45
تا که گفتم خاطراتم را به باد اخمها در هم کشید وناله کرد یک نفس تا جان بداشت آن پر غرور قصه های این حقیر تکرار کرد هر چه در دل داشت بی پرده بریخت یکنظر از پیش چشمانم گریخت در عجب ماندم من از افعال او ای دریغا درکم از اسرار او حسرتا دیری نپایید از زمان هر چه اندر این قفس بود شد عیان از قضا آگه نمود هر کس که بود همدمی...
-
لقاء یار
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 12:09
ساقی بیا جامی بده هردم از آن پیمانه ات مستم نما مستش بکن مجنون این میخانه ات قدری از آن سرّ نهان در کام عطشانم بریز تا غم فراموشم شود از آن می جانانه ات جانم بقربانت چرا در لطف خود این بنده را این سو آن سو میبری تا کز می ات سیرش کنی رسوای کویش میکنی تا کی بدان پس کوچه ها خود را تو پنهان میکنی این پیر عاشق پیشه را...
-
سودای عشق
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 10:09
غم عشقت به جان من فکنده شرری کین نهال عمر من بی توچه دارد ثمری گر چه مهر آسمان روشن کند کوی مرا لیک بی تو شامگاهانم ندارد سحری هر دم از فکرو خیالت نیستم فارغ ولی لاجرم با صد امید است روزگارم سپری لیلی شیرین من لطفی به فرهادت بکن سرخوش از دیدار خود آن یار مدهوشت بکن همچو فرهاد کز برای عشق خود نابود گشت تیشه ات بردارو...
-
در حسرت دیدار
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 13:50
روز و شب در فکر یارم همه عمر در تب او بی قرارم همه عمر تا که اذن وصل او صادر کند حضرتا چشم براهم همه عمر کاش باری در عزم او یاری کند مرهمی بر این دل شیدا کند کاش روزی در همین احوال ها دست ما را گیرد و کاری کند کاش مهرش عنقریب شامل شود اندرین اوضاع واحوال زمان سور وساز مقدمش جاری شود کاش روزی مهربان یار بزرگ منتی بر...
-
زندگی
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 09:42
زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به جزا دادن و افسوردن نیست زندگی خوردن و خوابیدن نیست زندگی جنبش جاری شدن است از تماشاگه آغاز حیات تا به جای که خدا میداند ...
-
رها...رها...رها
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 13:04
در لحظه های تار زندگی درحصار غریب بندگی درمکانی به ادرس ناکجا درزمانی که ندارد انتها در روزی که در پس هیچ شبی نبود تنها یکی بود ودیگری هرگز نبود رواست بر ماهرانچه گذشته بود که درلحظه های عمر خودسرگردان باشیم ودر مکانی به سستی حباب رها که لاجرم.. نیست میشود با تلنگری بی صدا ... معلق میان زمین وهوا مویه کنان همه و متبسم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 13:11
پس ازمردن چه خواهم شد نمیدانم نمخواهم بدانم کوزه گر ازخاک اندامم چه خواهد ساخت نمیدانم ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ وبازیگوش واو یکریز و پی در پی دم گرم خودش را بر گلویم سخت بفشارد و فریاد گلویم گوشها را بر ستوه ارد و خواب خفتگان اشفته واشفته تر سازد و گیرد او بدین...
-
انتظار
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 10:46
ای دوست مبادا گره ازقلب شکسته ام بگشایی کین قلب شکسته ی مردم گریز عمریست به انتظارنشسته است و در خلوت تلخ خود نجوا کنان مرور میکند اسرار درونش را ای دوست مبادا گره از قلب شکسته ام بگشایی کین کیسه ی خونبار نوید میدهد تو را فصل شکفتن را مرگ نخوت زمستان را تا که انتظار به پایان رسد روزی و بهار گره گشای این ضرب بد اهنگ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 10:50
-----.....مولانا بخوانید وچند بار بخوانید تا ضرب آهنگ درونی این غزل و حال مولانا را حس کنید و از عمق وجودتان بفهمید آنچه را که او گفته است نه سلامم نه علیکم نه سپیدم نه سیاهم نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خوانی و نه آنگونه که گفتند و شنیدی نه سمائم نه زمینم نه به زنجیر کسی بستهام و بردۀ دینم نه سرابم نه برای دل...
-
افسانه عشق و دیوانگی
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 10:42
آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند. روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه. ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛. مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند دیوانگی فورا" فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم. و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی...
-
افتتاحیه
یکشنبه 3 بهمنماه سال 1389 14:28
منم من مهمان هر شبت لولی وش مغموم منم من سنگ تی پا خوردهء رنجور منم دشنام سخت آفرینش نغمهء نا جور نه از رومم نه از زنگم، همان بی رنگ بی رنگم..... بیا بگشای در بگشای ..... دلتنگم........... ( مهدی اخوان ثالث) سلام دوستان عزیز بزودی در اینجا میزبان همهء شماها، دوستان عزیزم خواهم بود.