در بهار عشق ،
مات شطرنج نگاهت شدم !
چشم روی همه چیز بستی
حالا کور می شوم !!
تا در این بازی پاییزی ،
هر دو پات باشیم ... !!!
*************************
در کلاغ پر عشق !
آنکه پرید تو بودی .
من نمک گیر م !
نیوتن دل ، تو را بر میگرداند ...!!
(مهرداد)
سونامی اشک ها !
دوباره تو را به ساحل چشمانم هدیه کرد
با من بمان ،
عشق ویرانگر... !!
********************
یک آسمان فریاد !
فاصله ی من و تو
آرامش مرداب با من
هبوط از تو ...!!
(مهرداد)
عاشقان شادی کنید امروز روزی دیگر است
هر که را دل بر کند زین جام ، شوری دیگر است
از برای عاشقان خورشید شمعی بیش نیست
مهر عالمتاب باقی ، چلچراغی دیگر است
دل از این دنیا بریدن ، کار آسانی بود
هر که را مرغ دلش ، در فکر باغی دیگر است
آتش این عشق بر دل ، جز خراشی بیش نیست
آنچه با دل میکند آن عشق ، زخمی دیگر است
کوه خواهش ها نماند از شور فرهادیمان
تیشه هامان لایق ِ شیرین جهانی دیگر است
بهره ی دنیا نمی خواهد ، کسی که رفتنیست
چونکه او در آسمان ، در پی سودی دیگر است
ما به هیچ خلقی نگردیدیم رضا ، در این سرا
لطف حق در روضه ی رضوان ، رضایی دیگر است
(مهرداد)
باز باران ، باز باران
اما این بار بی ترانه !!
از گوهر هایش گذشتیم
خانه ی ما شد بیابان !
سقف خانه چکه چکه
اهل خانه زیر باران
هر کدام سویی دویده ، گیج نالان
نیست دیگر اندرین خانه ،
به جز یکدانه لیوان !
پدر بیچاره ام فریاد می زد
اشک های مادرم ،
شمشیر بر دل هایمان می زد
ابر تیره ، تازیانه ظلم خود، می کرد روانه
سوی این خرابه خانه .
هیچ جایی بهر خوابیدن نبود
خانه مان همچون بیابان شده بود
هیچ امیدی به فردامان نبود
یادم آمد شعر باران
یاد دوران دبستان
یاد آن باران که نعمت بود ، در جنگل گیلان
این یکی پر بود از بیچاره گی ، رنج فراوان !
باز باران ، باز باران ...
(مهرداد)