دادمهر(8)

من پروانگی را  میدانم ! 

 

از شمع بودن تو ، 

 

پروا دارم . !! 

******************* 

به اسم عشق ، بال هایم را بستی ! 

 

                    حالا 

  

     پریدنت را برخم می کشی !؟  

 

(مهرداد)

 

       

ماهی ِ تنگ بلور

ماهی تنگ بلورم


عاری از هر چه غرورم


گر چه آزادی ندیدم !


لیک سر تا پا سرورم!!


قصه ها بسیار دارم


از قشنگی های دنیا ،


می شود روزی خدایا ، گردد از دریا عبورم ؟


بارها در خواب دیدم ماهی ِ آزاد هستم ،


بر خلاف ِ موج انگار ، ره بدریا می نمودم


یا که چون پروانه بر گل ،


زنگ دل را می زدودم .


باز میبینم همان مستاءجر ِ محبوس ِ آن تنگ بلورم ،


عاری از هر چه غرورم


گرچه آزادی ندیدم ،


لیک سر تا پا سرورم !!!


(مهرداد)


پی نوشت : شعر ماهی تنگ بلور استاد کوروش عزیز آنقدر به دلم نشست که بر آن شدم تا شعری  مرتبط را هر چند در مقابل کار آن بزرگوار از بار ارزشی پایینی برخورداراست را سروده وبرسم یادگارتقدیم آن نازنین نمایم ، برگ سبزیست تحفه ی درویش .


پی پی نوشت : حرف حرف دل ِ دلی خدایی ، دلی بلوری ، دلی مثل ماهی کوچولوی ما که جز به عشق و دوست داشتن به چیزی فکر نمی کنه و دائم شاکر ِ تقدیری هست که خدای عشق براش مقدر نموده و اینو میشه از طوافش روحانیش گرد تنگ بلور فهمید .


در پناه حق باشید .


داد مهر (7)

ارتعاش ِ  صدای تو !


رقص گونه های لرزان ،


کویر ِ تار ِ دل !!


شکستن ِ بغض ِ بی صدای باران . !!!

****************************************

خراش ِ  دل ،


از زخمه ی ساز تو بود ،


         بنواز


تا عاشقانه درد دل کنیم ، هر دو بسوزیم !


(مهرداد)