خیل ِ خیال

می سوزاند کودک دل را 

 

زخم بستر ِ عشق ،  

 

     فلفل وار ! 

 

اشک در لرزش گهواره غلطید ، 

 

مادر طفل همچنان بیدار 

 

این همه لالایی و بستر گرم ، 

 

ای خواب در بدر 

 

چه پدر کشتگی ست تو را 

 

و این جغد شب زنده دار.!!؟ 

 

        (مهرداد)

نظرات 33 + ارسال نظر
سهبا سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:12 ق.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

کودک دل همیشه بیدار
منتظر لالایی مادر عشق

نشنود اگر ، خوابش آرامشی نخواهد داشت ....
با لای لای عشق اگر که به خواب رفت اما ، حتی تمام شب زنده داریهایش ، قرار بی قراریست ....

عشق زخم بستر نیست برادرم ، نیست ، نیست .....

سلام

سلام خواهرم
روزگارت در پرتو آفتاب عشق تابان باد...
سپاس از بودنت.

آرام سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:20 ق.ظ http://www.khialebehesht.blogfa.com

می سوزاند کودک دل را
زخم بستر عشق
.
.
.
سلام مهرداد همسایه

کهکشانت به دور از زخم دل وعشق


زیبایی شروع شعرت
با پایان عالیش دوچندان شد

اگرچه سخت
اگرچه مبهم مثل همیشه

اما هنوز اونقدر توان دارم که پیله کنم به شعرهات تا دست بدم به دست دلت توی این شعرهای زخم خورده !

ستاره باران جواب کدام سلامی
به آفتاب
از دریچه ی تاریک؟
کلام از نگاه تو شکل می گیرد
خوشا نظر بازی ها که تو آغاز می کنی !
....................
سلام

آرام سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:23 ق.ظ http://www.khialebehesht.blogfa.com

من دلم را جا می گذارم
که

( تو)

پیدایش کنی

لعنتی!!!

چقدر بی دست وپا شده ای

بلبل هر آنچه می خواست بگوید به گل ،
تمام راه زمزمه کرد !
وقتی به گل رسید
سراپا تماشا شد!!

سهبا سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:23 ق.ظ

به به ! به به به ! مبارکا باشه ایشاله ! می بینم که برای ورود به کهکشان باید از صحنه تئاتر اجازه ورود بگیریم ! چه خوشگل شده اینورا !

خلاصه که برادر ، از در راهمون ندین ، از پنجره وارد میشیم ، فکر رمز و کد و این چیزا رو نکنید یه وقتی که بی فایده ست !

مشکل نصب داشت ، صرف نظر کردم دیدم ورود به کهکشان بدون موانع دست و پاگیر بهتره...

ر ف ی ق سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ب.ظ http://khoneyekhiyali.blogsky.com

عشق ضرورت است
و گاهی هم جبر ِ سرنوشت
با عشق است که زنده گی زنده گی ست
سلام بر مهرداد عزیز
از وقتی که صدایت را شنیدم به پایان نیامدن آرمان من شده است

عاشق هرتعریفی ازعشق داشته باشه زیبا و محترمه چون بیان لحظه لحظه ی حضور و وجودش درخلسه ی این دریاست .
سلام رفیق عزیز
از اینکه کهکشان مزین به ستاره ای چون شماست خوش حالم

مریم سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:31 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام مهردادی
اجازه سکوت می دهی مرا؟

سلام مریم
خوبی ؟
مگه تا حالا برا سکوتت از من اجازه میگرفتی ؟!
هرطور راحتی عزیز

م ر ی م چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:01 ق.ظ http://saeeeeghe.blogfa.com/

سلام قربان...
در حوالی اتان بودم....اما..کمی درگیر...
دیر خدمت رسیدنم را عفو بفرمایید...
دادمهر عزیز... الهی که دنیایت... روزگارت...وجودت...عاشقانه و به دور از هر زخمی باشد...
.
.

جراحت را بگویید آهسته خودش را به آغوش ِ کودک ِ دل رها کند....
.
.
دادمهر نازنین....
طعم گس میداد ...اما به دل م ر ی م نشست....

کاش در کوچه ی طلوع اندکی نگاه !

قال نماند ،

کوری که چشم براه آفتاب است...!! (مهرداد)
.....................................
سلام م ر ی م عزیز
زخم بستر عشق را انگبینی باید که زنبور آن زمینی نیست ...

مذاب ها چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 ق.ظ http://mozabha.blogsky.com

ما سر به سامان نمی سپاریم ...
که سالهاست دل سپرده ایم...
اینجا حسرت ها را نمی کِشند...
اینجا حسرت ها را نفس میکشند...
در دلسپردگی شرطی است
که اگر شدی ،
باید به خون دل طعام کنی
که اینجا اقیانوس دردها، در حسرت وصال است...
و اگر تو حضرت خواهی ذورقی بی بادبان باش ...
که در این حسرت ،
ساحل عشق آنسوی بعیدهای آرزوست...
(حرف های تنهایی... سایه روشن)

سلام مهرداد عزیز...
کودک دل روزی به بلوغ میرسد و زخم عشق روزی ترمیم ..
مادر عاشق ترین عاشق دنیا پیر میشود اما عشقش همچنان جوان ، همچنان ملتهب ....
و تا هست از عشق فرزندانش غافل نخواهد بود ، همه ی روز و شبهایش با غفلت از عشق هایش بیگانه است ،
مادر چنان عشقی در سینه دارد که بیدارترین شب زنده دار عالم هستی میشود...
بازهمچون همیشه ، ظریف بود و گویای بعدی دیگر از گونه ایی عشق... زیبا و بود دادمهر عزیز.

پایه ای تا که دمی گریه کنیم
تا بهار بیدار است؟
هق هقو لرزش شانه به کنار
تا بهار میبارد ،
اشک ها پنهان است .!
.......
دلی که سرسپرده است شوقی به سامان ندارد
حسرت هایی که بر لوح دلمان نقش بسته روحمان را نشانه رفته بود دیروز شاهد تلاش بی وقفه ی روحم بودم که گرد آوار دل از خود میتکاند تا اگر فردا خورشید را در آغوش گرفت ، غبار به تن نشسته اش ، سایه بر زمین نگستراند و دلی نلرزاند
...............................
سلام سپهر نازنین

فریناز چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:12 ب.ظ

بیچارخ کودک دل!
دیدمش
داشت خودشو به دریاچه میرسوند به امید خاموشی...

کاش می دونست آب اون دریاچه نمک داره!

گریه م گرفت

از اینکه دلت گرفت از این شعر عذر میخوام
ممنونم از حضورت مهربون ...

ANNA چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:49 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

سلام


همه چیز طعم فلفل می دهد
ممنون از فی البداهه ها

برا همین که زندگی همه با گریه شروع میشه (بدو تولد)
سلام آنا
مقاوم باش

مریم نگار پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ق.ظ

....عشق و سوختن...
...عشق و زخم خوردن...
....عشق و بیخواب شدن...
...و...
...عشق و خالص شدن...
...عشق و تیمار شدن...
...عشق و بیدار شدن....
...
...عشق یعنی غرق شدن...محوشدن...بیدردی...بی حسی...

سلام بر مهرداد کهکشانی عزیز...
سال نو مبارک...
عیدی های قشنگی میدهید ..یکی از دیگری بهتر...

عشق یعنی همه چیز و همه کس
عشق یعنی شوق پرواز پرنده در قفس...
..........................................
سلام مریم نگار عزیز
از محبت شما سپاسگزارم...

فرداد پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:13 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

بهار هم بهارای قدیم
بی تابیش چه امیدی می داد و چه صفایی...
بی تابی بهارای الان به دل درد بعد از مسمومیت شبیه.
باید بری زیر سرم تا حالت خوب بشه...ای روزگار قرارمون این نبود.
سلام مهرداد عزیزم
دوباره طفل دلم بهونه تو گرفت....
برقرار باشی برادر.

سلام داداش عزیز
سرم به تن دشمنت .
سرت سلامت ممنونم که به یادم هستی

مهستی پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:27 ب.ظ http://mz991.blogsky.com

تمام دلتنگی هایم را
که به وسعت تمام دنیا بود
به شیرینی لبخند نگاهی معامله کردم

گاهی برای عاشق شدن دیر نیست
من نفس های زندگی را
در بند بند وجودم
به مهمانی خوانده ام

زنده باد زندگی
و مرگ بر سیاهی...


سلام مهرداد عزیز

سالی همراه با سلامتی و جیبی پر از پول برات آرزومندم .

مثل همیشه کلمات را چه موزون بر صفحه ی روزگارت ردیف کردی . هر کلمه دنیایی حرف در خود دارد . آفرین .

عمری در اقیانوس دلتنگی هایم ،
شناوربودم!
ابر عشق که عاشقانه بارید،
عمق بند انگشتی بغض ترکید!
جزیره ای از دور پیداست
کاش آنجا باشی!!
............................
سلام مهستی
بهارت با تابش آفتاب عشق ، گرم و روشن باد...

بانوی آبان جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:17 ب.ظ http://poshtevazheganesokot.blogsky.com/

سلام

سال نو مبارک ...

همیشه زیبا مینویسید ...

سلام
سال نو شما هم مبارک باد
شما لطف دارید...

مریم جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

؟!

من شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:32 ق.ظ http://mydreams88.blogfa.com

سلام
همین لالایی مادر طفل که شاید همان مرور خاطرات باشد، اشک را روان می کند...
جغد بی چاره که فقط نگاه می کند

سلام دوست گرامی
خیر مقدم عرض می کنم.

سهبا شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ق.ظ

سلام برادرم . آغاز هفته تان به خیر و سلامت و شادمانی .

سلام آبجی
ممنونم
هفته سرشار از موفقیت و خوشی برات آرزو دارم...

من شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ق.ظ http://mydreams88.blogfa.com

سلام
ممنون که اومدی و بازدید پس دادی

سلام

م ر ی م شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:56 ب.ظ http://saeeeeghe.blogfa.com/



روزگارم گیرِ خاطراتی ست


که روی بند دل گیره زده ام


تا خشک شود


تا ذخیرۀ گاهِ دلتنگی شوند


وقتی که دستم به جایی،


به بودنی


بند نیست!


.....


سلام بر دادمهر کهکشانی...
آغاز هفته خوش ...

روزم کمی سپید تر از کلاغ. !




گوش سرما ،




بدهکار چکاچک دندان نیست




خورشید آلزایمریست ،




گم کرده راه خانه ام را !!




کلاغ تنها نبود آخر قصه




به خانه نرسید .




از شب نامیمونی که بر خیالم بند بازی می کند ، بیزارم

(مهرداد)
سلام.....

ANNA شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:57 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

خ
مدتی با خودم قهر بودم
حالا اندکی نرم تر م
تو خوب باش
شاید به جای همه ی ما

سلام آنا
خوش حالم که به این حس رسیدی...

م ر ی م یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ق.ظ http://saeeeeghe.blogfa.com/

کودک احساس من نابود شد ، برباد رفت

در غریبی سوختم خاکسترم پیدا نشد



شب تراوش کرده در افکار سیلی خورده ام

طرحی از لبخند میخک در سرم پیدا نشد


.
.
سلام مهرداد عزیز
چقدر ارسالیتون زیبا بود... به اندازه مهری که از شما در ذهن دارم...
متشکرم دوست خوب...

طفل زمان فشرد چو پروانه ام بمشت
جرم دمی که بر سر گلها نشسته ایم
ما آن شقایقیم که با داغ سینه سوز
جامی گرفته ایم و بصحرا نشسته ایم...
...................................
سلام مریم
امید که کودک احساستون دست در دست ِ پدر روزگار در گذر از فراز ها و نشیب ها به کوهی از بلوغ و بالندگی نائل شده باشه...

مهستی یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:07 ب.ظ http://mz991.blogsky.com

صداقت نگاهت
وام دار وفایی بود
که هرگز به مقصد نرسید
اگر زمان ، اسیر من و تو بود
شاید
عطش نگاه های تب دار
زیر دست مهربانت
آرام می شد

زمانی برای ماندن نیست
بیا و زیر آسمان آبی
قدم در راه بی پایان نهیم
زندگی زیباست...

سلام مهرداد خان و خسته نباشید .

اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، به تو می‌گفتم «دوستت دارم» و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی. همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ها به ما دهد. کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن‌ها علاقه و نیاز داری. مراقبشان باش. به خودت این فرصت را بده تا بگویی: «مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش می‌کنم»، «ممنونم» و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن. هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری. خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن. به دوستان و همه‌ی آنهایی که دوستشان داری
بگو چقدر برایت ارزش دارند. اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت. ... . همراه با عشق

گابریل گارسیا مارکز
..........................
سپاس از حضورت

فـــــــرهاد دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:15 ب.ظ

تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟
تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز،
که از شرم نبود شاد‌پیغامی،
میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند
چیزی نمی‌خواهد
و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا،
تلاوت کرده با تدبیر؟
تو از خورشید پرسیدی، چرا
بی‌منت و با مهر می‌تابد؟
تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعله‌های شمع، پرسیدی؟
تو آیا در شبی، با کرم شب‌تابی سخن گفتی
از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک؟
تو آیا، یاکریمی دیده‌ای در آشیان، بی‌عشق بنشیند؟
تو ماه آسمان را دیده‌ای، رخ از نگاه عاشقان نیمه‌شب‌ها بربتاباند؟
تو آیا دیده‌ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟
و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟
تو آیا خوانده‌ای با بلبلان، آواز آزادی؟
تو آیا هیچ می‌دانی،
اگر عاشق نباشی، مرده‌ای در خویش؟
نمی‌دانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از عشق است…
تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟
جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، داده‌ای آیا ؟!
ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،
تو آیا جمله می‌سازی؟
نفهمیدی چرا دل‌بستِ فالِ فالگیری می‌شوی با ذوق!
که فردا می‌رسد پیغام شادی!
یک نفر با اسب می‌آید!
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد
تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمی‌خندد؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس؟
نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمی‌تابد؟
نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کرده‌ای آیا؟
جوابم را نمی‌خواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
ز خود پرسیده‌ام در تو!
که عاشق بوده‌ام آیا!!؟
جوابش را تو هم، البته می‌دانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من! به گوش بسته می‌خوانی.

سلام عزیز دل
ممنونم شارژم کردی...

مریم سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:10 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام مهردادی
صبحت بخیر
میگما... خو چجوری بگم
منتظر بروز شدنیم بزرگوار
خیل خیال رو به خیال و رویاها بسپار و ما رو به یه پست زیبای همیشگیت مهمون کن

سلام مریم
صبح تو هم بخیر عزیز
بروی چشم امروز تا آخر وقت اگه عمری بود....
ممنونم.

ANNA سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:26 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

گاهی نمـی دانــی ...

از دسـت داده ای ...

یـــا ، از دسـت رفـــتـه ای...

هیچکدوم

شب های نقره ای سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:57 ب.ظ http://silvernights.blogsky.com/

سلام
شعرتون بسیار زیبا بود
چقدر به دلم نشست این سطر
اشک در لرزش گهواره غلطید ...
موفق باشید
عرهاتون همیشه عالی هستن

سلام
سپاس از لطف و حضورتان
در پناه حق باشید...

آرام چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:33 ق.ظ http://www.khialebehesht.blogfa.com

عاشقانه هام
به دردِ لای جِرز هم نمی خورند دیگر؛
وقتی تو نیستی.
**
اینقدر کووک نزن!
جای بخیه ندارد دیگر
این دلِ لاکردار!
**
با چشم هات زنده گی کرده اَم
وقتی هنوز می تابیدند.
ولی حالا ؛
این ابرهای لعنتی
دارند دست به خودکُشی اَم میزنند!

رضا کاظمی

سلام آرام
ممنونم ازتو و حسن انتخابت بابت این شعرای زیبا...

آرام چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ق.ظ http://www.khialebehesht.blogfa.com

برهنه به بستر بی‌کسی مُردن، تو از یادم نمی‌روی
خاموش به رساترین شیونِ آدمی، تو از یادم نمی‌روی
گریبانی برای دریدنِ این بغضِ بی‌قرار، تو از یادم نمی‌روی
سفری ساده از تمامِ دوستتْ دارمِ تنهایی،
تو از یادم نمی‌روی
سوزَنریزِ بی‌امانِ باران، بر پیچک و ارغوان،
تو از یادم نمی‌روی
تو ... تو با من چه کرده‌ای که از یادم نمی‌روی؟!


دیر آمدی ... دُرُست!
پرستارِ پروانه و ارغوان بوده‌ای، دُرُست!
مراقب خواناترین ترانه از هق‌هقِ گریه بوده‌ای، دُرُست!
رازدارِ آوازِ اهل باران بوده‌ای، دُرُست!
خواهرِ غمگین‌ترین خاطراتِ دریا بوده‌ای، دُرُست!
اما از من و این اندوهِ پُرسینه بی‌خبر، چرا؟


آه که چقدر سرانگشتِ خسته بر بُخار این شیشه کشیدم
چقدر کوچه را تا باورِ آسمان و کبوتر
تا خوابِ سرشاخه در شوقِ نور
تا صحبتِ پسین و پروانه پائیدم و تو نیامدی!
باز عابران، همان عابرانِ خسته‌ی همیشگی بودند
باز خانه، همان خانه و کوچه، همان کوچه و
شهر، همان شهر ساکتِ سالیان ...!
من اما از همان اولِ بارانِ بی‌قرار می‌دانستم
دیدار دوباره‌ی ما مُیَسّر است ... ری‌را!
مرا نان و آبی، علاقه‌ی عریانی،
ترانه‌ی خُردی، توشه‌ی قناعتی بس بود
تا برای همیشه با اندکی شادمانی و شبی از خوابِ تو سَر کُنم


سید علی صالحی


فرداد پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام مهرداد عزیزم
گفتم سری بهت بزنم و از نوشته هات قوت بگیرم...
برقرار باشی.

سلام داداش گلم
ممنونم از لطفت
خدا شما رو برامون حفظ کنه...

مریم نگار پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:33 ق.ظ

سلام مهرداد عزیز...
...سپهر بزرگوار را چه شده که خداحافظی کرده؟
نگران شدیم..
...دل بدجوری میگیرد از این خداحافظی قلها و احساسهای روح پردازانه..
مگر چند نگاه همچون سپهر و مهرداد داریم در بلاگستان؟
امیدوارم مشکلی در بین نباشد و رای شان را بزنید..

سلام مریم نگار عزیز
ممنونم از لطفی که دارید...
مشکلی پیش آمده و در صددرفع رجوع اون هستیم انشاالله حل میشه و در خدمت دوستان عزیز خواهیم بود...
حضورتون موجب بالندگیست...

کوروش پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:43 ب.ظ http://www.korosh7042.com/

مهرداد عزیز مارا چه شده است!!!
از زخم یستر عشق می گوید
طفل بیدار دل
خواب های در بدر
امید که سال نو را به شادی و دربستر سلامت بگذرانی به زودی این بوم نشسته
جایش را شاهین عشق دهد

سلام استاد عزیز
ممنونم از حضور و دعای زیبات...
بهاری باشی دوست من

سهبا شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:43 ق.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

به جستن ، رمیدن است جاویدان .
هر که به جستن یاوید ، گم است و گمان
ای من فدای آن که خود خیمه دران
هرچه به طلب یاوند ، طلب مه از آن
چشم چون جوید ، چیزی که خود نبیند به آن ؟
هرگز جانور دیدی در جستن جان ؟

الهی !
این چیست کی دوستان خود کردی
که هر کی ایشان را جست ، تو را یافت.
و تا تو را ندید ، ایشان را نشناخت .

الهی !
ظاهری داریم شورده ، باطنی در خواب .
سینه ای داریم بر آتش ، دیده ای داریم پرخواب
گاه در آتش سینه می سوزیم ،
و گاه در آب چشم غرقاب .

سلام برادر . صبح بهاری تان بخیر و شادمانی .

می نوشم و مینوشم از کوثر چشمانت
می خشکم و می رویم در پیچک دستانت
بوسیدم و بوییدم، نالیدم و خندیدم
امشب چه نمازی بود در کعبه ایمانت
پیچیدم و پیچیدم ، چرخیدم و چرخیدم
با یاد تو افتادم چون کشته به میدانت
چشمان سیاه تو ، لبریز دو بیتی هاست
نو گشت غزل هایم درسایه ی مژگانت
گم گشتم و گم گشتم ، آنقدر که خم گشتم
خم گشت قدصدخُم ، از خم خم زلفانت
تا هستم تا هستی ، تا مستم تا مستی
می نوشم و می نوشم از کوثر چشمانت....
.....................
سلام

م ر ی م یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:44 ب.ظ http://saeeeeghe.blogfa.com/

سلام مهرداد
.
.

فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم

ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا

زِ هر کوی زِ هر کوی یکی دود دگرگون

دگر بار دگر بار چه سوداست خدایا

نه دامیست نه زنجیر همه بسته چرائیم؟

چه بندست چه زنجیر که بر پاست خدایا

چه نقشیست چه نقشیست درین تابة دلها

غریبست غریبست ز بالاست خدایا

خموشید خموشید که تا فاش نگردید

که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا

.
.
از همدلیت وحضور قشنگت بلی نهایت سپاسگزارم... دوست خوبم...

گداخت آنهمه برف ،
دمید اینهمه گل ،
شکفت این همه رنگ !
زمین به ما آموخت :
زپیش حادثه باید که پا پس نکشیم
مگر کم از خاکیم ؟
نفس کشید زمین ،
ما چرا نفس نکشیم !؟
............................
حضورت طلایی ترین خاطره ی خورشید است .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد