آی سو دا

ای عشق  از این رود چو مهتاب گذر کن 

 

در منزل این تشنه ، شبی تا به سحر کن 

 

پیش   از  تو  گذشتند ،فراوان  و  نبستیم 

 

پس مانده دلی نیز در  این بین  هدر  کن.! 

 

 

                      (مهرداد)

نظرات 15 + ارسال نظر
سرزمین آفتاب دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:56 ق.ظ

لحظه ای چند بر این آب نظر کن
...

آب آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است !

طهورا دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:23 ب.ظ

دلتون به روشنی ماه در وقت سحر ...اون لحظه ای که این شعر ها خلق می شن ٬چه لحظه های زیبایی اند.
سلام برادرزاده مهرداد

سپاس از دعای قشنگتون.
شعر رو نمیگم زیباست اما برای تک تک ثانیه هاش فقط خودم میدونم و خدا که چقدر تاثیر گرفتم.
سلام عمه
خیلی جاهای ایران بودم و همشون برام عزیزو پر خاطره هستن اما نمیدونم چرا توی جنوب ماه به زمین خیلی نزدیکتره
خیلی میشه درباره ی اون گفت اینجا........

سهبا دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:59 ب.ظ

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن !

سلام برادر .

تو و مهتاب که میهمان کوچه ماباشید ،
آب پشت سر هیچ مسافری نمی ریزم !

سهبا دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ب.ظ

تشنه عشق که باشی , عکس ماه معشوق را بر رود هستی ات خواهی دید و آنوقت پلنگ دلت خیز بر می دارد به سمت ماه ...
می داند زخمها خواهد برداشت , اما برای رفع عطش عشق , دل به هر رنجی خواهد سپرد ...
دلی که در راه عشق جان بسپرد , هرگز هدر نخواهد شد .

زخم ها بر دل نشاند تیشه ی فرهاد عشق
رنج شب را چون زند شیرین چشمک ، ریش نیست .!
سلام آبجی

م ر ی م سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:47 ق.ظ

سلام مهرداد عزیز
اینبار تمام تلاش خودم رو کردم..تا به موقع ..کنار نوشته ی قشنگتون قرار بگیرم..و تا واژ ه های مهرآفرین ِ شما داغ و نوشیدنی ست... نهایت استفاده روداشته باش م ..
.
.
مهرداد جان... نوعی آرامش خاص..در نوشتارتون وجود داره..که ذهن ِ خواننده را تا مستی ِ دل ِ یک بلبل مست .. پیش می بره ...


لحظه لحظه ی قلمتان ... مست و شیدا ...

سلام م ر ی م عزیز
بابت زحمتی که کشیدید سپاسگزارم
بلبل دلتان هماره خانا به نغمه عشق...

طهورا چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ب.ظ

آره اتفاقا این اواخر که اونجا بودم یه سحر آسمون شگفت زدم کرد ...و طلوع و غروب هاش منو محو خودش کرد ...یه روز دم غروب نیم ساعت بطرف مغرب ...پیاده روی کردیم.......
خب فرصت خوبیه تو مسابقه سهبا خانم اگه شرکت کنید ما هم از این عکس ها از کارون و ماه و ...بهره می گیریم.

سلام
مسابقه ی سهبا !!؟ بی اطلاعم!

خاطره پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:52 ب.ظ http://silentHell.blogfa.com

آتش دوزخ باشد
شراب باشد
تو کنار من باشی‌

و شیطانی که گولمان بزند .....

شب که شد
از بام جهنم خودمان
بهشت دیگران را می‌‌بینیم

کاش در نگاه تو ،
ممنوع الخروج بودم
بی انصافیست که
رکورد آدم در بهشت تو بشکند....!

ر ف ی ق شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:53 ق.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

شاید که از گذر ِ عشق
هُرمی برنیاید
اما
بهانه ی ِ عاشقی
همیشه پابرجاست ...
سلام بر مهرداد عزیز
روزگارتان قرین ِ عشق

حمزه ترین جگرها را
به هند چشمانت دادم !
عشقت بی احد بر باد دادم !!
سلام رفیق عزیز

سهبا شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:12 ب.ظ

وقتی یک قرن , یک قرن به خونه آبجی کوچیکه سر نزنید بایدم بی اطلاع باشید از مسابقه ! واللا جون خودم !
سلام داداش مهرداد . وقتتون آروم . دلتون پر عشق .

احیانا این مسابقه ی شما مرحله ی مقدمانتی نداره !؟
یعنی یه نفر مثل من که فرق لنز و بنز از هم تشخیص نمیدم هم میتونم شرکت کنم ؟
سلام آبجی

مریم نگار (مامانگار یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:01 ق.ظ

سلام مهرداد عزیز....
...دلتان گذر مهتاب وار عشق مباد ...بل تابش خورشیدی باد که تمام و کمال بر رودخانه زندگیتان بدرخشد..
شعر ، زیبا و روان و رقصان بود....همانند رودی که بسمت دریا شتاب میگیرد..
ممنون

زمان بارش باران دلم از غربت خورشید میگیرد و روز آفتابی هم دلم بیتاب ابری تلخ و باران زاست !
خدایا من بدنبال چه میگردم ؟
سلام مامانگار عزیز
سپاسگزارم

مهستی دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:50 ب.ظ http://mz991.blogsky.com

سلام .

سلام مهستی عزیز

سهبا دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:42 ب.ظ

دلتون بهانه یه حضور گرم و پرسر و صدا در جمعی دوستانه می گیرد که احیانا از شرکت در مسابقه ای گرد هم جمع شده اند .
نه برادرجان , مسابقه ما در حد ابتدایی ست , الا دوستان اندکی که تبحری در عکاسی دارند .چیزی که برای ما مهمتر از لنز و بنز است , نگاه است که شما بهترینش را دارید . با این حساب تشریف دارید یا خیر ؟
سلام علیکم . اوقاتتان آرام و دلتان شاد .

سلام
حالا اگه در مورد تاریخ مسابقه به تفاهم رسیدین با دوستان
منم سطله رنگه نگاهمو با کفگیر دل به هم میزنم ببینم چی توش در میاد

مریم پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:47 ب.ظ

سلام مهردادی
نمیدونم چرا یاد این شعر افتادم
ای عشق مدد کن به سامان برسیم
چون مزرعه تشنه به باران برسیم
یا من برسم به یار یا یار به من
یا هر دو بمیریم و به پایان برسیم
شعرت خیلی ناز بود داداشی

سلام مریم
ممنونم از شعر قشنگت
همچنین از حضور دیر به دیرت!

سهبا سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:39 ب.ظ

سطل رنگ نگاهتون در چه حاله داداش ؟ یه فرصت میدیم تا بعد عید پر رنگهای قشنگش کنین . اما دم نقد به شدت منتظر شنیدن شیطنت های شیرین مهرداد کوچک در سالهایی نه چندان دور هستیم . میشه لطفا ؟
راستی , سلام برادر . اوضاع و احوال دلتان آفتابی و درخشان .

قدردان(رویای صادقاناه) پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:13 ق.ظ http://ghadrdan.persianblog.ir

عزیز دل خواهر
می بینم که نویسنده شدی رفت....
اول که باید تبریک گفت واسه درستی کارت و صداقت و همه و همه چیزایی که این موقع شب وقتش نیس به نقدش برسم ...دوم باید بگم این روزها و این سختی ها و این تغییر در زندگی و امکانات و از همه مهمتر شیطنت خودت باعث شده که تو همین الان حرفات انقد جالب باشه که اشک تو چشمای مخاطبت با خواندن مطالبت جمع بشه سوم و. چهارم و بقیه اینکه یه دونه ای حالا چه مهرداد چه دادمهر... درود و بدرود هنرمند مهربان

سلام
نویسسسسسنده
ممنونم عزیز بابت لطفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد