دادمهر(۲۶)

حمزه ترین جگر را ، 

 

به هند چشمانت دادم. ! 

 

 عشقت بی احد ، 

 

 برباد دادم.!!   

 

 

  (مهرداد)      

 

     

نظرات 9 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:32 ب.ظ

بهشت
فاصله ی پلک بالا و پایین من است ،
وقتی که به “تو” نگاه میکنم

سلام داداش مهرداد
عجب کوتاه نویسهات داغ میذاره رو دل پردرد من

آپم

سلام مریم
امید که همواره دلت شاد باشه

طهورا دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ق.ظ

این مهرداد چقدر داد می زند
این دادمهرترین عشقی بود که مهر فریاد می زند ...
بادانعکاس دادصدایت بر دلمان نشاند ای مهربانتری مهرداد.
سلام

سلام طهورای عزیز
شما لطف دارید امیدوارم که توان جبران این همه محبت رو داشته باشم

مذاب ها دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ب.ظ http://mozabha.blogsky.com

جگر تا آخر دنیا به منقار عقاب میسپارم ؛ پرومته ام ؛ صفتم عشق است ؛ وچه باک که زئوس به زنجیرم بکشد ؛ به تعبیدم ؛ بگذار همه ی هند های جگرخوار دندان به سینه ام تیز کنند ؛ حمزه ام به شکار شیر آمده ام بی شمشیر ! و میدانم عاقبت به نیزه ی زنگی نگاهت خواهم مرد...

‏(حرف های تنهایی‏)‏

سلام مهرداد عزیز
آنقدر با احساس نوشتی که احساس برانگیز شد ؛ دست مریزاد کهکشانی.

درزنگ کلامت نیزه ایست که بر دل عاشق نشانه می رود ، عاشق ترین حمزه هم که نباشیم لاجرم صید خواهیم گشت !!!

سلام سپهر عزیزم
حضورت هماره سراجیست که شب و روز نمیشناسد.
ممنونم

سرزمین آفتاب دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 ب.ظ

چه تصویر خاص و ویژه یی

جالب بود
احسنت
کمی خشن بود
اما خوب بود

ممنون

سپاسگزارم
مانا باشید...

سهبا دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 ب.ظ

هرچند ظاهری داشته باشم مثل کوه یخ , سرد و محکم و آب نشدنی , اما در هرم نگاهت , نه کوهم , نه یخ ! ذوب می شوم و آب می شوم از عشقت ... تو اما کاش می دانستی این رود خروشان مهری که به پایت ریخته می شود , همان کوه یخی ست که در عشق تو , محو شد ! چه فایده که تو آنرا نمی بینی و فقط سردی آب رودخانه را می بینی و به حساب سردی دلم می گذاری ! حیف از عشقی که این چنین یخ می زند !

سلام برادر . هذیان گویی های نیمه شبم را ببخشایید .

عجیب است و قریب ،
دوست داشتن ها و ابراز آن .
مگر چند سال ا ز مرگ عشق گذشته است ، عشق در لحظه ی مرگ چند ساله بود ،
که مرا به خیراتی که دل در سوگش دعوت است ،
ناجوانمردانه رسوا میکنند... !!!

سلام
هذیان گویی را دوست دارم نگو نمیدانستی !

ر ف ی ق سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:56 ق.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

هر روز و
با یک ترفند ِ تازه
جگرم را با
نگاهت به آتش می کشی
بگو که
تکلیف ِ جگر ِ تکه تکه ام چیست !!؟

سلام بر مهرداد عزیز
روزگارتان پر از نور ِ شادی ...

درد جگر تکه تکه را زلیخا داند!
و این تنها خوابی بود که تعبیرش به قیمت چشمان زلیخا بود
درد خشکسالی در مصر درون زلیخا تنها با جرعه ای از نگاه یوسف التیام می یافت افسوس که دوای عشق را هر سینوهه ای نمیدانست !

سلام رفیق عزیز
روزگارت بر مدار عشق و مهر باد

مریم نگار سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 ب.ظ

چشمانش پر شرر ... جگرخوار...!!
تقدیمی حمزه به هند !!
چه وصفی دارد.. برباد رفتنت در کوچه پس کوچه های عشق !!

ممنون مهرداد عزیز...
عشقت ماندگار بر سینه..

سلام مامانگار عزیز
سپاس از حضور و دعای زیبایت .

مهستی شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 ب.ظ http://mz991.blogsky.com

سلام مهرداد خان .

بسیار زیباست . . .

عشق های بر باد رفته
و بر یاد ها مانده
دیروزم آغاز شد
و چشمانی که
راهنمای فردایم شد
زندگی برای ما شیرین است
من و تو
من با تو. . .

سلام مهستی عزیز
ممنونم از لطفتون
شعرهای شما هم زیبا و دلنشینن

سهبا یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:50 ب.ظ

یکشنبه را به یکشنبه سپردیم و دادمهری دیگر نخواندیم ! کجایید برادر کهکشانی ؟
سلام .

سلام آبجی
بروی چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد