دادمهر(32)

دلم را از چوب ساخته ام ! 

 

تنها حریف یاد تو ، 

 

 اشتهای موریانه هاست .!! 

 

 

        (مهرداد)

نظرات 11 + ارسال نظر
عباس سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ب.ظ http://abas.blogsky.com

عالی بووووووووووووود

سپاسگزارم دوست گرامی

سهبا سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

مگه میشه دل رو هم از چوب ساخت ؟ احتمالا شما با پدرژپتو نسبت دارین برادر ؟!
یه حریف قدرتر از موریانه , آتیشه ها ! یه عشق اگه بیفته تو دل چوبی , که هست , وقتی یاد تو هم هست , میتونه دل رو به اتیش بکشه !چه نیاز به موریانه ؟!
سلام . شب بارانی تون آرام .

یاد یار هرگز از خاطرنباید محو بشه
اگه هم بشه بهتره آهسته و پیوسته باشه نه با آتش !
مثل موریانه ساکت و آروم !
...........................
سلام

سرزمین آفتاب سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:02 ب.ظ

جنگل دلت سبز و به دور از موریانه های فراموشی باد
امید که چکاوک عشق
بی فکر مهاجرت
در شاخسار قلبت لانه کند و همواره سرود زندگی را آواز دهد

ممنونم از دعای قشنگت دوست عزیزم.

مریم نگار (مامانگار چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ق.ظ

...بزنم به تخته !...چنان یادش در تنه دل تان آشیان زیبایی از عشق ساخته...که موریانه ها هم دست به یکی کرده و همگی خود را از اشتها انداخته اند !!
موریانه ها هم بدجوری عشق را یاد میکنند..!!

سلام مهرداد عزیز..
نمیدانم دلتان میخواهد موریانه ها به اشتها بیایند یانه؟؟


...............
دیگه حالا اگه به اشتها بیان یا نه برام فرقی نمیکنه!
سلام.......

طهورا چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:46 ب.ظ

سلام
ای آفرین به این مریم مامانگار چه زیبا نظر دادن

سلام عمه
یه کم بیشتر دور و برتون نگاه کنید ببینید کسی از قلم نیفتاده !؟
بیچاره من!

طهورا پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:06 ق.ظ

این دادمهرتون خیلی زیبا٬ خیلی بامعنی و مهربون بود ...چند بار اومدم خوندم نمیدونم چرا بلد نبودم نظر بدم ...خلاصه این بزنم به تخته خیلی بهم مزه داد ...بزنم به تخته برای این دادمهرای مهرداد خان

ممنونم شما لطف دارین.
شما بلد نباشین ؟! من که روی شما حساب ویژه باز کردم
ایروزا زیاد از تخته استفاده نکنین! موریانه ها خبردار میشنا !

مریم نگار (مامانگار پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:02 ق.ظ

ممنون طهورای عزیز.....لطف نظر شماست نازنین...
حقیقتا...هرچه هست ظرافت دلنوشته های عمیق و زیبای مهرداد عزیزه...که گاه همان یکذره ته مانده ذوق و قریحه مان را قلقلکی میدهد...

قابل توجه عمه طهورا
ممنونم مامانگار عزیزاز محبتتون من جای طهورا خانوم از شما تشکر میکنم حتما خودشون هم اینکار رو خواهند کرد

سهبا پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:19 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

چه خبره اینورا ! آخ جون ... دادمهرهای برادر مهرداد مهربانی ها را شکفته می کند و آیین شکرگزاری را زنده ...
من هم تشکر از همه عزیزان این سرا و بخصوص برادر کهکشانی ام .

راستی , سلام .

منم خداوند مهربون رو شاکرم که میون دوستان با محبتی چون شما هستم .
سپاسگزارم آبجی.
سلام .

طهورا پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:32 ب.ظ

سلامی گرم بر برادرزاده مهرداد و مامانگار عزیزممنون از این که مرا در مهر اندیشه هاتون شریک می کنید.
بی شک دل شما از جنس نور ست و شما فقط می توانید برای او قابی از چوب بسازید ...موریانه ها خبردار

سلام
اختیار دارید عمه حضور شما نعمته !
دستی دستی سپردیمون به موریانه ها !؟
نمیدونی آبجی سهبا رو ما حساسه جوابشو خودتون باید بدید!

سهبا جمعه 26 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:17 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

دل شما قابش هم از جنس نوره داداش ! بی خیال موریانه ها ... خیالم راحته از بابت شما .
عمه رو هم به مهربونی بی نهایتش می شناسم ...

سلام آبجی
ممنونم از محبت همیشگیت......

خاطره چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:11 ق.ظ http://pichakeehsas.blogfa.com

ما ،

غصه هایمان را شمردیم و به خواب رفتیم

باید هم کابوس می دیدیم !

.................
سلام مهرداد

قهوه ام را تلخ می نوشم !
شکر نه
فقط کمی لبخند در فنجانم بریز
و چند قطره از کهکشان نگاهت
آنقدر که فنجانم شیری شود.!!
....................................
سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد