سر بر سینه بی قرارم گذاشتی تا تپش های عاشقانه اش را بشنوی , اما ندانستی سر بر شکسته های دل گذاشتن ، به خون نشاندن دل و دیده است و رنج جان ...
حالا من مانده ام و خونباران دیدگان پرمهرت ... تو بگو چه توانم کرد ؟
سلام برادر . خیر مقدم . شرمنده تاخیر چند روزه .
سر بر سینه ی زمین باید گذاشت و انیس خاطرات آن سنگ زیرین آسیاب باید شد. معمای عشق جز در چینش لیلایی الفبای ضربان او حل نخواهد گشت ورنه مجنون سال ها بیهوده با نقش بستن نام لیلی بر خاک ، خاطر حزین خود تسلی میداد . ..................................................... سلام آبجی دیر یا زودش مهم نیست مهم حضوریست که درافشانی می کند. آسمان دلت روشن .
کلامت زمین گیر ترین برگ هجران کشیده را به آسمان هدیه میدهد حتی آنوقت که از دیار عشق امیدی به وزیدن هیچ نسیمی نباشد. ........................ سلام رفیق عزیز
مذاب ها
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 ساعت 11:23 ق.ظ
همبشه سنگ تو را به سینه میزدم ....
چه میدانستم مرغ دل م از قفس می پرد ..!!!!!
سلام مهرداد عزیز...
قلبی که عاشقانه میتپد طلب کار هیچ سینه ایی نیست ...
باید پارو نزد وا داد باید دل رو بدریا داد خودش میبردت هر جا دلش خواست به هر جا برد بدون ساحل همون جاست. .................................................................. سلام سپهر عزیزم امیدوارم ساحل دلت همیشه آرام و آفتابی باشه. ممنونم از بودنت که غنیمتیست بس ارزشمند.
مریم نگار
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 ساعت 12:27 ب.ظ
..عشق و دل شکستن ؟؟!!...
...جورچین نمیشوند !!...
...عشق..تراش دل است برای پیکره معبود !
سلام بر مهرداد کهکشانی عزیز...
درعشق دل های زیادی شکسته شد! اما ، دلشکسته ها حرف های کمتری زدند تا عشق کماکان همان عشق بماند ! همان سه حرفی هزار حرف .!! ........................ سلام ماما نگار عزیز منتظرتون بودم . ممنونم
طهورا
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 ساعت 08:03 ب.ظ
عمریست سنگ عشق را به سینه زدیم !عمریست بدهکار آن دلهای شکسته شدیم ...امّا عشق مهربان است ...سنگ مرا خرد کرد ...مثل تکه های جواهر...بدهکاری هایم را خواهم داد ...ای عشق مهلتی...
عالی نوشتید ...مثل همیشه ...چند دقیقه بیشتر در فکر رفتم .
سلام برادرزاده مهرداد.
تاخیرم دلیل داشت.
آه دارد
سنگی که به سرت خورده باشد
روزی برایش به سینه میزدی
سلام داداش
زیبا مینویسی مریم !
بیا اگه ممکنه از حالا به بعد کمی روی نوشته های کوتاه کار کن .
توی یکی دو کلمه کلی حرف داشته باش و خلاصه بترکون
بعد از پنجاه و چهار روز و دقیق سر ساعت البته با تاخیر یه دیقه ای...
خوش آمدی دادمهر عزیزم
سلام چقدر حساب و کتابت دقیقه !
ممنونم مریم جان
من فقط کارم تلمذ است در مکتب مهربانیِ چون تو برادر کهکشانی ام
شما لطف دارید .
کوتاه
زیبا
تلخ
ممنون
کوتاه
مفید
مختصر
سپاس
سر بر سینه بی قرارم گذاشتی تا تپش های عاشقانه اش را بشنوی , اما ندانستی سر بر شکسته های دل گذاشتن ، به خون نشاندن دل و دیده است و رنج جان ...
حالا من مانده ام و خونباران دیدگان پرمهرت ... تو بگو چه توانم کرد ؟
سلام برادر . خیر مقدم . شرمنده تاخیر چند روزه .
سر بر سینه ی زمین باید گذاشت و انیس خاطرات آن سنگ زیرین آسیاب باید شد. معمای عشق جز در چینش لیلایی الفبای ضربان او حل نخواهد گشت ورنه مجنون سال ها بیهوده با نقش بستن نام لیلی بر خاک ، خاطر حزین خود تسلی میداد .
.....................................................
سلام آبجی
دیر یا زودش مهم نیست
مهم حضوریست که درافشانی می کند.
آسمان دلت روشن .
من اما عشق را
در بال های ِ تو می بینم
ای پرنده ای که
نوای ِ عشق را در
آفاق می گسترانی و
ای مهربانی که
عشق را با عشق می نگاری
سلام مهرداد ِ عزیز
لحن ِ زیبای ِ کلامت
بوی ی گندم می دهد ...
کلامت زمین گیر ترین برگ هجران کشیده را به آسمان هدیه میدهد حتی آنوقت که از دیار عشق امیدی به وزیدن هیچ نسیمی نباشد.
........................
سلام رفیق عزیز
همبشه سنگ تو را به سینه میزدم ....
چه میدانستم مرغ دل م از قفس می پرد ..!!!!!
سلام مهرداد عزیز...
قلبی که عاشقانه میتپد طلب کار هیچ سینه ایی نیست ...
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو بدریا داد
خودش میبردت هر جا دلش خواست
به هر جا برد بدون ساحل همون جاست.
..................................................................
سلام سپهر عزیزم
امیدوارم ساحل دلت همیشه آرام و آفتابی باشه.
ممنونم از بودنت که غنیمتیست بس ارزشمند.
..عشق و دل شکستن ؟؟!!...
...جورچین نمیشوند !!...
...عشق..تراش دل است برای پیکره معبود !
سلام بر مهرداد کهکشانی عزیز...
درعشق دل های زیادی شکسته شد!
اما ، دلشکسته ها حرف های کمتری زدند
تا عشق کماکان همان عشق بماند !
همان سه حرفی هزار حرف .!!
........................
سلام ماما نگار عزیز
منتظرتون بودم .
ممنونم
عمریست سنگ عشق را به سینه زدیم !عمریست بدهکار آن دلهای شکسته شدیم ...امّا عشق مهربان است ...سنگ مرا خرد کرد ...مثل تکه های جواهر...بدهکاری هایم را خواهم داد ...ای عشق مهلتی...
عالی نوشتید ...مثل همیشه ...چند دقیقه بیشتر در فکر رفتم .
سلام برادرزاده مهرداد.
تاخیرم دلیل داشت.
سلام عمه طهورای عزیز
ممنونم بابت کامنت زیباتون .
با حضورتون سرافرازمون میکنید .
اگه وقت داشتین حتماً یه سر به من بزنین داداش
حتما"
یه عمری سنگ عشق رو به سینه زدم بدهکار عالم و آدم شدم
می خوام بزارم ببینم عشق چند مرده حلاجه؟؟
اصلا یادش هست ...
سلام. مثل همیشه زیبا...
!!??
انگار شعر من جرقه بود توی انبار دینامیت .
سلام ممنونم مهستی موفق باشی
سلام علیکم برادر . قالب نو مبارک . کم پیدایین حسابی !
سلام آبجی
ممنونم از لطفتون .
جدا" !!؟