-
ریاضت در پرانتزها
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 13:54
ریاضی نمی دانم ، از پرانتز بیزارم ! بیمار است ، چشم بازی که نمی گرید ، زبانی که نگوید از ( ریاضت در پرانتز ها ) . قامتی نیست ، مداد هم نه ! ، تا پرنده بر آسمان بکشم یا که بر همان پرانتز لعنتی ، حلقه ای نهم و خود بدار بکشم ... !! {مهرداد}
-
یلدا
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 11:23
-
منو شب
شنبه 26 آذرماه سال 1390 14:37
روزم کمی سپید تر از کلاغ. ! گوش سرما ، بدهکار چکاچک دندان نیست خورشید آلزایمریست ، گم کرده راه خانه ام را !! کلاغ تنها نبود آخر قصه به خانه نرسید . از شب نامیمونی که بر خیالم بند بازی می کند ، بیزارم (مهرداد)
-
دادمهر(9)
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 14:02
عصر جدید عشق ..... کِر کِر خنده ی چرخ دنده های خشک و یخی ، چاپلینی که فقط رقصید ! نه عاشق شد و نه خندید !!! (مهرداد)
-
ترانه دل
شنبه 19 آذرماه سال 1390 07:41
توی این قصه میشه با خنده ها دیو هر جادویی رو زندونی کرد میشه از غصه دل پاییزی رو توی ناودونِ چشا بارونی کرد دل بی غم ندیدم ، بگردی نیست غصه ها رو میشه لاپوشونی کرد اگه سایه سیاهی ، توی زندگی باشه با خوشی ها میشه آفتاب غمُ قربونی کرد خونه ی دلا اگه خالی باشه خیالی نیست دل غمدارو باید کاهدونی کرد توی ایوون همه آرزوها یه...
-
آنجا که تو هستی....
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 12:20
میسوزم و به ساز تو با عشق سازگار میشوم مرهمی به دل می نهم و از نو فراز میشوم بنواز که نوای تو ضماد است بهر این دل نمازم و با اذان ساز تو بیدار میشوم دلم هوای کویِ تو دارد و قراری نیست به سر که آهنگِ تو دارم ، از ترانه بیزار میشوم نام تو زیبا بهانه ایست یارا ، بهر روز و شبم به جنگ سیاهی میروم و شب زنده دار میشوم خواهم...
-
مرگ کوه
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 08:42
آسمان آنروز رنگ دیگری داشت ، آبی ِ آبی ، پرنده ها بدون وقفه وبدون در نظر گرفتن ظرفیت ها صدا میکردند، شاید کسی که از احوال آن روستا خبر نداشت ، یکریز خواندن آنها را نوعی گلایه و پیام تلقی میکرد ، اما آواز کر آنها در این فصل ، امری عادی بود. عباسقلی که تنها شوفر آن روستا بود و سالها به قول خودش در جابجایی مردم به شهر و...
-
دادمهر(8)
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 10:01
من پروانگی را میدانم ! از شمع بودن تو ، پروا دارم . !! ******************* به اسم عشق ، بال هایم را بستی ! حالا پریدنت را برخم می کشی !؟ (مهرداد)
-
ماهی ِ تنگ بلور
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 13:26
ماهی تنگ بلورم عاری از هر چه غرورم گر چه آزادی ندیدم ! لیک سر تا پا سرورم!! قصه ها بسیار دارم از قشنگی های دنیا ، می شود روزی خدایا ، گردد از دریا عبورم ؟ بارها در خواب دیدم ماهی ِ آزاد هستم ، بر خلاف ِ موج انگار ، ره بدریا می نمودم یا که چون پروانه بر گل ، زنگ دل را می زدودم . باز میبینم همان مستاءجر ِ محبوس ِ آن تنگ...
-
داد مهر (7)
شنبه 14 آبانماه سال 1390 07:49
ارتعاش ِ صدای تو ! رقص گونه های لرزان ، کویر ِ تار ِ دل !! شکستن ِ بغض ِ بی صدای باران . !!! **************************************** خراش ِ دل ، از زخمه ی ساز تو بود ، بنواز تا عاشقانه درد دل کنیم ، هر دو بسوزیم ! (مهرداد)
-
(دادمهر6)
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 10:31
در کدام نشیب ِ خیال سینو سی ِ من غرقی !؟ تو که دائم از فراز عشق می گفتی ... !! ********************************** کاش در ایستگاه اول ، چشم هایت را می بستی تا اولین و آخرین مسافر، زندان ِ نگاهت باشم . !!! (مهرداد)
-
دیار مهر
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 14:13
تو ای روح زمین گیرم ، چرا نالان و گریانی چرا در این حبابِ نیستی ، دائم پریشانی بیا در کوی لیلا ها ، چو من گشت و گذاری کن نه چون مجنون رویا ها ، بدریا تشنه میمانی هوای ِ عاشقی ِاین سرا ، سرد است وجانفرسا خوشا آن عشق که بر دل مینشاند، تیر پیکانی هر آنقدر چو سگان نوشی از این کوزه ، عطش باقیست بیا بشکن تو این مرداب را ،...
-
بغض
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 14:55
ای بغض رهایم کن ، تا باز شوم با اشک در آمیزم و دمساز شوم دیشب که مرا تا به اذان آزردی ای کاش سحر بخنده آغاز شوم ... (مهرداد) پینوشت :حال و هوای اینروز های فضای مجازی ، عجیب با دل من هماهنگ شده انگار این دو بدور از چشم من دست به تبانی از جنس کهکشان آزاری زده اند ، چند روزیست که از خنده های بی بهانه خبری نیست ، شاید این...
-
(دادمهر5)
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 13:09
تو مونالیزاترین تردیدی ! داوینچی ترین هم ، اشک ها و لبخند هایت را باور نمی کند !! . ********************************** فرشته مرگ ، شوخی شوخی مرا بوسید ! نمی دانست ، جدی جدی می میرم !! . (مهرداد )
-
(دادمهر4)
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 14:00
در اولین سلام ! چشم بسته تو را خواستم !!! حالا ،،، به عصای سفیدم می خندی !!! ؟ (مهرداد)
-
(دادمهر3)
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 13:02
در بهار عشق ، مات شطرنج نگاهت شدم ! چشم روی همه چیز بستی حالا کور می شوم !! تا در این بازی پاییزی ، هر دو پات باشیم ... !!! ************************* در کلاغ پر عشق ! آنکه پرید تو بودی . من نمک گیر م ! نیوتن دل ، تو را بر میگرداند ...!! (مهرداد)
-
(دادمهر2)
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 12:09
سونامی اشک ها ! دوباره تو را به ساحل چشمانم هدیه کرد با من بمان ، عشق ویرانگر... !! ******************** یک آسمان فریاد ! فاصله ی من و تو آرامش مرداب با من هبوط از تو ...!! (مهرداد)
-
صاحبدلان
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 08:05
عاشقان شادی کنید امروز روزی دیگر است هر که را دل بر کند زین جام ، شوری دیگر است از برای عاشقان خورشید شمعی بیش نیست مهر عالمتاب باقی ، چلچراغی دیگر است دل از این دنیا بریدن ، کار آسانی بود هر که را مرغ دلش ، در فکر باغی دیگر است آتش این عشق بر دل ، جز خراشی بیش نیست آنچه با دل میکند آن عشق ، زخمی دیگر است کوه خواهش ها...
-
باز باران
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1390 10:45
باز باران ، باز باران اما این بار بی ترانه !! از گوهر هایش گذشتیم خانه ی ما شد بیابان ! سقف خانه چکه چکه اهل خانه زیر باران هر کدام سویی دویده ، گیج نالان نیست دیگر اندرین خانه ، به جز یکدانه لیوان ! پدر بیچاره ام فریاد می زد اشک های مادرم ، شمشیر بر دل هایمان می زد ابر تیره ، تازیانه ظلم خود، می کرد روانه سوی این...
-
(داد مهر1)
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 09:39
عمری در آینه تو را دیدم حالا ! یا آینه ، آینه نیست یا من در خود گم شده ام !!! ************************* در آهنگ نگاه تو ، رقص اشک می بینم! نگاهت را از من نگیر از سکوت بیزارم . (مهرداد)
-
پله پله تا ملاقات خدا
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 12:28
قطره اشکی از دل ابری چکید در گذر از آسمان نیلگون شوخ چشمی های بسیاری بدید ! باد سرگردان که عمری تشنه بود از برایش سفره ای رنگین بچید ! قطره ی بیچاره از ترس فریب حربه ای ترسیم و از دامش رهید او مصمم بود در اهداف خود عاشقی اینگونه راسخ را که دید ؟ عاقبت آن طفل بی یار و نحیف بی رمق بر بستر برگی پرید شب در آن مأمن به...
-
مرا صدا کن
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 10:08
از بارگهت یارا گر آیدم این پیغام با شوق بشویم دست از این همه خواهش ها عمری به عبث بودم افسوس که کج بودم حالا که سبکبالم حل کن تو معما را هر لحظه در این محبس! کوهی دهد آزارم جز خاطر وصلت نیست امید مداوا را در بازی این دنیا مسپار دلت زیرا خوش بین بجوی آب در خواب مگر بیند زیبایی دریا را ! ای مرغ خوش آهنگم آرام بخواب امشب...
-
عشق پنهان
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 09:09
شاید هر کدام از شما تجربه ی نشستن وگوش دان به داستان های پدر وماران عزیز را داشته باشید .من نیز از این قاعده جدا نبودم ، بیست سال از شبی که در محفل گرم خانه ی پدری بهمراه دیگر اعضای خانواده پای صحبت های شیرین پدرم همه ساکت وسراپا گوش نشسته بودیم میگذرد ، حالا پدرم بیست سال پیرتر و ما بچه ها نیز هر کدام پدر ومادری برای...
-
ماه من
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 13:16
ماه من رخ بنما ، چهره گشا عاشقم، از راه دوری آمدم. آمدم ،با شوق دیدار آمدم در میان این گذرگاه شلوغ! کوکبانی چیده ام! هدیه ها آورده ام زین کهکشان تا کنم تقدیم رویت مهربان ماه من چندیست ماهی های ما ! از لعب محروم و زندان منند!! تا مبادا رقص هاشان گرد حوض دلبرا عکس تو را تاری تنند! ماه من هر گه شنیدی ناله ای در مسیرم شمع...
-
پایان رؤیا
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 09:22
سوار بر قایقی غرق رؤیا بی هدف چون خسی بدریای مواج شناورم فریاد رسی نیست ، تنهایم! خاطرات تلخ چه عمیق و جان گسلند و امّّا شیرین یادگار عمرم،چه کوتاه. رسیده ام به آدرس آخرین وداع در همان چند قطره ی اشک پلک نزن!! تا مبادا پاروی نگاه من چشم نازنینت را بخراشد! با تو قایقی نمیخواهم، ای کوتاه بی پایان من... (مهرداد)
-
بچه های پاییزی
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 15:28
لحظه ی مرگ عشق ! و شکوفه ی نگاه های معصومانه ای که در تشییع یک پیوند سلاخی و پر پر شد!! آن وقت که مهر و ماه دست از آغوش هم برداشتند، هر کسی به راهی رفت. یکی راه شب گرفت و شبگیر شد ، آن یکی آتش بیار روز گشت ! یکی شهرزاد قصه گوی شب مهتاب ، دیگری آفتاب عالمتاب!! وسهم ستاره گانِ بی نوا ، از این فراق هر لحظه عذاب قطره قطره...
-
مرگ سکوت
شنبه 4 تیرماه سال 1390 10:35
مرداب پایان راه نیست ، شروع قصه است! دل مردابی من! زادگاه سکوت در لحظه هاست، لحظه های سرد دلتنگی من وباران اشک هایم در پاییزی ترین فصل مرداب! که به جاری شدنم تکلیف میکند. و اما من نگران نیلوفران مردابم آنها به گریه های من در شب مهتاب عادت کرده بودند! و فردا در مکانی شاید از جنس فریاد، در آغاز قصه ای در نبودن من مرگ...
-
طلوع
شنبه 28 خردادماه سال 1390 13:15
یادم رفت که بگویم که چه بر من گذشته بود یادم نبود بگویم که تار پودم گسسته بود تو در قاب شکسته ی من خنده ها دیدی ! اما در ورای آن دریای اشک بود که سرخی ِ گونه ام ربوده بود در سینه ام هماره ناله های تنها شقایقی بود که جامی گرفته بود و بر سریر عشق نشسته بود باید میگفتم تو را از آنهمه فراق و تنهایی! از لحظه ایکه طلسم شب...
-
مژده
شنبه 21 خردادماه سال 1390 14:09
تا سحر چند نفس باقی بود خون شب در جگرم جاری بود حق من خوردن شلاق نبود جسم را طاقت این عار نبود که دلم با من کرد! من بیچاره چرا ؟ این دلکم! زار وبیمارم کرد تا سحر اشک بچشمم لرزید قلب بر ریتم کج خود خندید کاسه ی صبر سحر پر گردید مرگ شب حتمی بود چشم هایم بستم تا که در خواب وخیال باز آید ، گذر عمر که رفت از دستم. در همان...
-
گمشده
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 15:35
دیده دوختن به راهی که رفته ای بیهوده است ! عقل بیچاره را ببین سرخورده از خشم، در بند روز مرگی ساکت وآرام ظالمانه سوخته است فرصت غنیمت دار که سیلاب شسته است از قامت زمین گرد زمان را ومن هنوزدلسپرده ام به تاریخی نانوشته ومبهم همچنان سرگردان ! وفریاد میزنم : منه گمشده ام کو؟ آدرس من کجاست ؟؟ (مهرداد)