سرزمین آفتاب
چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:24 ب.ظ
مرسی مهرداد مرسی
زدی به هدف ... واقعا عالی بود
سال هاست دوستت دارم را تکرار نمی کند ! چسبید هر چند تلخ بود ولی...
سلام عزیز ممنونم که هستی . نوشته هات رو بر کتیبه ی سرزمین آفتاب که فریاد یک لحظه ی دل را به تصویر میکشه دوست دارم . تابنده باشی .
مریم نگار
پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ب.ظ
سلام مهرداد کهکشانی عزیز... باید بگم...محشرررررررررر بود... کوتاه ..عمیق...آهنگین و زیبا.. اینبار دادمهرتان را از منظر داد دل خانمها در برخی کوههای بی پژواک آقایان نگاشتید..!! ..ممنون از اینهمه دادخواهی تان... امید که همه بر مدار دوستت دارم..قرار یابیم..
پ.ن.:اینجانب خود را از هرگونه برچسب فمنیستی مبرا میدانم..
عجیب است رسم این دنیا ذره ای محبت و ابراز آن سخت ترین کار شده است آنهم برای کسانی که ذره ذره کتاب دلشان تفسیر زوایای پنهان عشق است . سلام مامانگار عزیز عجیبه چند وقتیه نسبت به درج این دادمهر مردد بودم و نمیدونم چه موضوعی باعث شد که انتشار بدم ولی از اینکه عزیزانی مثل شما خیلی خوب باهاش ارتباط برقرار کردین خوش حالم . آرزوی خوشبختی دارم برات.
ذهنم را رها می کنم ... سفر می کنم , نه در عالم خیال , که در واقعیت زندگی ام ... به آن سالهای دور که صبح تا شام , زبانم جز دلم هیچ نمی گفت : دوستت دارم ... آنقدر تکرارش کردم که خسته ات کردم ! که از چشمت افتادم , که دوستت دارم برایت واژه ای بی ارزش شد ! اعتبارش کم گشت ... آرام آرام آموختندم , آموختی ام , آموختم -حتی به درد - که این کلمات ارزشمند را که تمام زندگی من بودند در خود نگاه دارم و بر زبان نیاورم ... یاد گرفتم و تو به این آدم جدید عادت نداشتی ... آرام آرام شک کردی , به من و محبتم ... تازه یادت آمد که شاید دوست داشتن من به کارت می آمده , یا که شاید تو هم .... راست می گویی , من هم چشیده ام این درد را , اینکه پژواک دوستت دارم هایت به گوشت نرسد , خیلی تلخ است , تلخ ... اما عزیز دل , یادت نرود تو اگر با غرور من نمی شنوی پژواک دوست داشتن هایت را , من به چه حسابی باید بگذارم ؟ بی تفاوتی یا بی مهری یا ... تلخ است , تلخی ای که مدام با من است و هرگز فراموشم نمی شود , حتی با دوستت دارم های گاه به گاهت ....
اعتبار دوست داشتن ها هیچ وقت کم نمیشود آنهم در عالم واقعیت که بازتاب آن نمود پیدا میکند دوستت دارم ها را باید آنقدر تکرار کرد که قلب کوه غرور به صدا درآید و پژواک نه از روی عادت بل صدای غالب من ِ درون آدم های ماشینی این روزگار شود... سلام آبجی... تلخه خیلی تلخه !
سلام برادر . شبتان آرام و رویایی . هنوز هم تکرار می کنید دوست داشتن ها را ؟! به گمانم جایی دل سنگ آب شود و انعکاس این صدا , دل آنرا به تلاطم آورد ... شاید نباید خسته شد و ناامید !
آنقدر تکرار باید تا سنگ در دل کوه قلب را باور کند. حتی ازفسیل دل هم با تکرار دوستت دارم ها ، عشق تراوش می شود. باور کن..... سلام
کوه یکبار استوار می گوید : (( دوستت دارم )) و مقاوم مثل ِ کوه !! می ایستد اما من خسته ام از این فراموشی ِ بد !! از دوستت دارم های تکراری ِ مدار ِ جزر ُ مد سلام بر مهرداد عزیز روزگارت اهورایی
سلام رفیق عزیز. ممنونم که هستی . این روزها عشق ها بوی نا میدهند ، چون دوستت دارم ها با اکراه آفتابی میشوند!!.
و صدای تو هم، پژواک خاطره هایم هست ! فاصله ها سالهاست چشم و گوش مرا بسته است ، تا چند بشمارم، پنهان ترین عشق من !!
مریم نگار
سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:26 ق.ظ
...بااولین فریاد " دوستت دارم " چنان پژواکی در دلش پیچید..که غرورش تاب نیاورد !...... شن های شوریده و روان را ببین..کوه در خود ریزش کرده...
سلام و عرض ارادت...در صبحگاهی پاییز زده و نمناک...
قلب تپنده ، عشق میورزد به دوستت دارم ها دست تکان میدهد چون بشکند اشک میریزد چون برکند تنگ میگردد به قلب های امروز مشکوکم ، به سادگی افتادن برگی از درخت ، پاییز برجا میگذارندو بهاررا بادیگری تقسیم و ساده تسلیم میشوند!. ............................. سلام مامانگار عزیز بالاخره امروز آسمون پاییزی ما هم کلی گریه کرد. شکر خدا.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
مرسی مهرداد
مرسی
زدی به هدف
...
واقعا عالی بود
سال هاست دوستت دارم را تکرار نمی کند !
چسبید
هر چند تلخ بود ولی...
سلام عزیز
ممنونم که هستی .
نوشته هات رو بر کتیبه ی سرزمین آفتاب که فریاد یک لحظه ی دل را به تصویر میکشه دوست دارم .
تابنده باشی .
سلام مهرداد کهکشانی عزیز...
باید بگم...محشرررررررررر بود...
کوتاه ..عمیق...آهنگین و زیبا..
اینبار دادمهرتان را از منظر داد دل خانمها در برخی کوههای بی پژواک آقایان نگاشتید..!!
..ممنون از اینهمه دادخواهی تان...
امید که همه بر مدار دوستت دارم..قرار یابیم..
پ.ن.:اینجانب خود را از هرگونه برچسب فمنیستی مبرا میدانم..
عجیب است رسم این دنیا ذره ای محبت و ابراز آن سخت ترین کار شده است آنهم برای کسانی که ذره ذره کتاب دلشان تفسیر زوایای پنهان عشق است .
سلام مامانگار عزیز
عجیبه چند وقتیه نسبت به درج این دادمهر مردد بودم و نمیدونم چه موضوعی باعث شد که انتشار بدم ولی از اینکه عزیزانی مثل شما خیلی خوب باهاش ارتباط برقرار کردین خوش حالم .
آرزوی خوشبختی دارم برات.
ذهنم را رها می کنم ... سفر می کنم , نه در عالم خیال , که در واقعیت زندگی ام ... به آن سالهای دور که صبح تا شام , زبانم جز دلم هیچ نمی گفت : دوستت دارم ... آنقدر تکرارش کردم که خسته ات کردم ! که از چشمت افتادم , که دوستت دارم برایت واژه ای بی ارزش شد ! اعتبارش کم گشت ...
آرام آرام آموختندم , آموختی ام , آموختم -حتی به درد - که این کلمات ارزشمند را که تمام زندگی من بودند در خود نگاه دارم و بر زبان نیاورم ... یاد گرفتم و تو به این آدم جدید عادت نداشتی ... آرام آرام شک کردی , به من و محبتم ...
تازه یادت آمد که شاید دوست داشتن من به کارت می آمده , یا که شاید تو هم ....
راست می گویی , من هم چشیده ام این درد را , اینکه پژواک دوستت دارم هایت به گوشت نرسد , خیلی تلخ است , تلخ ...
اما عزیز دل , یادت نرود تو اگر با غرور من نمی شنوی پژواک دوست داشتن هایت را , من به چه حسابی باید بگذارم ؟ بی تفاوتی یا بی مهری یا ...
تلخ است , تلخی ای که مدام با من است و هرگز فراموشم نمی شود , حتی با دوستت دارم های گاه به گاهت ....
اعتبار دوست داشتن ها هیچ وقت کم نمیشود آنهم در عالم واقعیت که بازتاب آن نمود پیدا میکند دوستت دارم ها را باید آنقدر تکرار کرد که قلب کوه غرور به صدا درآید و پژواک نه از روی عادت بل صدای غالب من ِ درون آدم های ماشینی این روزگار شود...
سلام آبجی...
تلخه خیلی تلخه !
سلام برادرم . نبودم اما در برابر نوشته تان نتوانستم سکوت کنم ... پرحرفی ام را ببخشایید .
سلام آبجی
که گفت شما نبودین !
همیشه هستین...
سلام .
خیلی زیبا بود ...
سلام مهستی
ممنونم از محبتت.
سالهاست غبار ِ تنهایی ... تن پوش ِ روزگارم شده !
سالهاست نبض ِ دقایق ... در حیات ِ کوچکم .. کند میزند !
سالهاست تن ِ رنجور ِ لحظاتم , در برکه ی حسرت , غوطه ور است ...
زیرا ...
سالهاست گوش ِ احساسم , دوستت دارم هایت را نمی شنود !
سلام برادر ِ مهر آفرین م ...
خوشحال م ... با حضور ِ پرمهرتان ... مجوز ِ خواندن ِ جملات ِ محشرتان را به چکه های تنهایی صادر کردید ...
سلام مریم
ممنونم از حضورت
حضور دوستان در کهکشان باعث افتخاره ...
کوه یخ بود
متحیرم چرا ذوب نشد
با شلیک مذاب های دوستت دارم
سلام مرد کهکشانی
کوه یخ را همان به که در مسلخ آفتاب قربانی شود !
دوستت دارم ها لایق عشق راستین است .
.............
سلام بر بانو ثنای عزیز
سلام برادر . شبتان آرام و رویایی .
هنوز هم تکرار می کنید دوست داشتن ها را ؟! به گمانم جایی دل سنگ آب شود و انعکاس این صدا , دل آنرا به تلاطم آورد ... شاید نباید خسته شد و ناامید !
آنقدر تکرار باید تا سنگ در دل کوه قلب را باور کند.
حتی ازفسیل دل هم با تکرار دوستت دارم ها ، عشق تراوش می شود.
باور کن.....
سلام
هنوز هم یافت می شوند آدمهایی که بتوانند این باور را در دل بگنجانند ... شما که بگویید باور می کنم مهربان آسمانی .
دل امانت خداست در سینه ی ما. دل
کسانی مثل شما میانبر های محبت ومهر خدا رو خوب بلدن
دل ما ها کمی به سختی !
کوه
یکبار
استوار می گوید : (( دوستت دارم )) و مقاوم مثل ِ کوه !! می ایستد
اما من خسته ام از این فراموشی ِ بد !!
از دوستت دارم های تکراری ِ مدار ِ جزر ُ مد
سلام بر مهرداد عزیز
روزگارت اهورایی
سلام رفیق عزیز.
ممنونم که هستی .
این روزها عشق ها بوی نا میدهند ،
چون دوستت دارم ها با اکراه آفتابی میشوند!!.
.................... روزگارت بر مدار عشق باد
صدای تو مدام در گوشم می پیچد
چونان که پژواک....
و صدای تو هم،
پژواک خاطره هایم هست !
فاصله ها سالهاست چشم و گوش مرا بسته است ،
تا چند بشمارم،
پنهان ترین عشق من !!
...بااولین فریاد " دوستت دارم " چنان پژواکی در دلش پیچید..که غرورش تاب نیاورد !......
شن های شوریده و روان را ببین..کوه در خود ریزش کرده...
سلام و عرض ارادت...در صبحگاهی پاییز زده و نمناک...
قلب تپنده ، عشق میورزد
به دوستت دارم ها دست تکان میدهد
چون بشکند اشک میریزد
چون برکند تنگ میگردد
به قلب های امروز مشکوکم ،
به سادگی افتادن برگی از درخت ،
پاییز برجا میگذارندو بهاررا بادیگری تقسیم و ساده تسلیم میشوند!.
.............................
سلام مامانگار عزیز
بالاخره امروز آسمون پاییزی ما هم کلی گریه کرد.
شکر خدا.