دادمهر(15)

گوش ها از تار ِ عشق ، 

 

              جا مانده ! 

 

تاریخ ِ دل کوک می خواهد !! 

 

              افسوس ،  

 

 دیگر  هرودتی  نیست... !!!  

 

       

        (مهرداد)

 

 

 

نظرات 15 + ارسال نظر
سهبا شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:46 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

خب من که نمیدونم هرودت کیه ، یا چیه ؟ چی بگم !؟

اما حیف عمر آدمی که بی شنیدن تار خوش صدای عشق ، بگذرد ! کاش ساز دل همیشه کوک کوک باشد به عشق !

ممنون برادرم .

سلام کاش اینطوری باشه اما چیزی از سنگینی سایه شما که ما قبل تاریخ ، گاه گاهی منت میگذاشت و چتری زود گذر بر کهکشان میگستراند ، کم نمیکند...
پیروز باشید...

فرداد شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:58 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

اگر هردوتی هم باشد...کر و کور و لال است و دستی برای گرفتن قلم ندارد....
سلام مهردا جان
ساز دلت همیشه کوک شور....

سلام فرداد عزیز
ممنونم از بزرگواریت...

سهبا شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:38 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

من که همیشه هستم برادر ! شما دیگه چرا ؟!

دانیال یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ http://www.danyal.ir

کودک : این دل سهم تو شد مهرداد ...

سلام دانیال عزیز
امیدوارم ساز دلت هماره به شادی کوک باشه.
ممنونم از حضورت.

شب های نقره ای یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ب.ظ http://silvernights.blogsky.com/

سلام
تار ِ عشق
تاریخ ِ دل

کوک می شود حتی اگر هرودوتی هم نباشد به شرط آنکه شکسته نباشد
دستی می خواهد از جنس عشق
از جنس نوازش و نور
برآمده از آستین مهر ... کیمیای صبر

هرودوتی هم نباشد می شود دوباره نوشت تاریخ را از مبدا یک لبخند و یک آه بلند دست هایی که به آسمان گره می خورد تا طلوع

زیبا بود

عصر جدید عشق
کر کر چرخ دنده های خشک و یخی
چاپلینی که فقط رقصید
نه عاشق شد ،
ونه خندید.!
......................
سلام

مهستی یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ب.ظ http://mz991.blogsky.com

جور دیگر باید دید
جور دیگر ...


......

چندی ست میان حنجره ات
خاموش و خسته نشسته ای
این سان که ساکتی
از این همه دلتنگی ات
قرار ندارم...

سلام مهرداد خان
ایام به کام.

حنجره ام مملو از فریادیست که هر لحظه تو را صدا میزند و خواب را به چشم ترم ممنوع میکند ، داستان دوست داشتن ها پایانی جز مرگ ندارد امان ازصدای تیشه ی فرهاد که شیرین ترین خاطره بود با آنکه هر
جنبشش نقشی دردناک ازسوز و گداز عشق بر پیکر کوه میزد و تندیس عشق را حکاکی میکرد.
......................................
سلام مهستی عزیز
زوزگاری توام با آفتاب عشق برایت آرزومندم

ر ف ی ق یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:18 ب.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

زخمه بزن
زخمه بزن بر ساز ِ شکسته ی عشق
که صدای فرهاد دیگر از بی ستون نمی آید
شعله بزن
شعله بزن بر تن ِ نیمه سوز ِ عشق
که دیگر پروانه ای برای سوختن نمی آید
روزگار ِ غریبی است نازنین ...

سلام بر مرد کهکشانی ، مهردادعزیز

زخمه بر ساز زدی از ته دل
قطره اشکی زدل سنگ چکید
به خیال خوش من شبنم بود
ای دریغا دل دیوار تپید...
<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<

ANNA یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:14 ب.ظ http://lapeste.blogsky.com

همه مردند حتی هرودت


سلام

گفته بودی دور تسلسل
بله زندگی تسلسل بیهوده ای ست که داریم ادامه می دهیم
یا شاید دارم ادامه می دهم



می نویسم از عشق
می نویسم از درد
می توانی ؟
برگرد .

امروز که سینه ها آکنده از دود است !
فردا سینه به سینه هامان را کسی باور نمی کند
حتی اگر هزار بارهرودت شهادت دهد،
تاریخ نفس نمیکشد!
سلام آنا

سهبا یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

سلام ...
چیه خب ؟! نمیشه همینطوری بیایم سلام کنیم و بریم ؟! خب ساز دلم کوک سلام داشت فقط !

ساز دل اگه زیاد کوک بشه احتمال بریدن اون زیاده و ترس منم از همینه
پس لزوم احتیاط بیشتر میشه...
سلام.......

مریم یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ب.ظ

زخمه بر ساز زنم امشب
نغمه ای ساز کنم
که دل سنگ بسوزد
گوشها از تار غم دلم
جا ماند از شنوایی
تاریخ دلم همیشه نگاه تو را
به یاد دارد و هیچ
هردوتی نیست که بنوازد زخم دلی را
سلام مهرداد
حالا به وبلاگم نمیای که منم نیام؟

سلام مریم عزیز
من یه پای ثابت خواننده های وبلاگ توام و دوست دارم خداییش تو هم همینطور باشی...
تو که دختر خوبی بودی؟!

مریم نگار(مامانگار) دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ب.ظ

نام من عشق است آیــا می‌‏شناسیدم؟
زخمی‌ام، زخمی سراپا، می‌‏شناسیدم؟
با شما طی کرده ام راه درازی را
خسته هستم ، خسته، آیا می‌‏شناسیدم؟
راه ششصدســاله‌‏ای از دفتر “حــافظ”
تا غزل‌‏های شماها! می‌‏شناسیدم؟
این زمانم گــــرچه ابر تیره پوشیده‌است
من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم
پای ره وارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، می‌‏شناسیدم؟
می‌‏شناسد چشم‌‏هایم چهره‌‏هاتان را
همچنانی که شماها می‌‏شناسیدم
اینچنین بیگــــانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریـــا، می‌شنـاسیدم
اصل من بــــودم , بهــانه بود و فرعی بود
عشق“قیس”و حسن“لیلا” می‌‏شناسیدم؟
در کف “فرهـاد” تیشه من نهادم، من!
من بریدم “بیستون” را می‌شناسیدم
مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام
با همین دیدار حتی می‌‏شنـاسیدم
من همانم آَشنــای سال‌‏هـای دور

حسین منزوی

سلام مهرداد کهکشانی عزیز....
کوتاه و زیبا ...ممنون..

سلام مامانگار عزیز
ممنونم بابت این شعر زیبا...
پیروز باشید...

ندا چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:52 ب.ظ http://lore.blogsky.com



چقد خوشگل بود

مطمئن باشید همیشه برای عشق راهی هست و مطمئن باشید که هرودت هست که هنوزم بنویسه قصه های عاشقی این روزها رو

سلام
خیر مقدم عرض میکنم...

سهبا چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:32 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

سلام داداش مهرداد .
دقت کردین جوابهاتون به کامنتها ی من , خودش یه دنیا حرفه که توی چند جلد کتاب باید نوشته بشه ؟! چشم ! سعی میکنم بیشتر گوش کنم ...

حرف ها زاییده ی بازدمی هستند که سبب ادامه حیات شده وروزگار را هر چه بیشتر تکراری میکنند و چاره ای جز تمکین بر تحمیل شیرینی که ناخواسته اعمال شده نیست ، شاید اگر تکرار دم و بازدمی نبود قبل از خفگی ، مغز از تراکم ِ ناگفته ها ی دل منفجر میشد پس در این هوای خوب با دمی شکر ِ این تسلسل گفته و در باز دمی با واژه های ناب ِ بر خاسته از دل ، آنانی را که دوستشان داریم ، میهمان هنر بهاری خود کنیم .
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

سلام خواهرصدای شر شر باران انگار خواب پرستو ها را غنیمت شمرده و بهار را بی صبرانه فریاد میزند، روزگارت بهاری باد.

آرام پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ http://www.khialebehesht.blogfa.com

سلام همسایه

چقدر این روزها همه ی دلها ناکوکه . پس کواون زخمه های عاشقانه ی گرم کهکشانت تا اول ساز دل خودت رو کوک کنه وبعدشم زخمهای دل ما رو بنوازه ؟

درست حدس زدی روزگار بر وفق مراد نیست...
سلام آرام امیدوارم شما حداقل در شرایط بهتری باشید...

فریناز چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:59 ب.ظ

هرودت یعنی چی خب؟
الان من اینطوریم

هرودت مورخ بود
الان منم اینجوری شدم با این سئوالت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد