برادر زاده لنگر دلتون در دست اوست یا در دوش شما؟! من فکر می کردم دریای عشق او همه ساحل من است بی لنگر ساکنم در آن سلام
عشق دریای بیکرانی است و کسی که دل به این دریا میزنه نباید انتظار ساحل آرام و دنج داشته باشه که عشق سراسر آوارگی و در خود غرق شدن است حالا شما میگید کجای همچین دریایی کم عمق تره که لنگر به کار عاشق بیاد البته این نظر منه سلام....
ببخشیدا برادر , اما کدوم عاشق واسه دل زدن به دریای عشق , با خودش لنگر می بره ؟ که یه وقتی کنگر بخوره و لنگر بندازه منظورتون ؟ اصلا به نظرتون امکان داره ؟! عشق که باشه , دریا یه لحظه آرام نداره ! همه ش تلاطمه ... هرچند این تلاطم , از هر آنچه آسودگی دریا , ارزشش بیشتره و طبیعتا خواسته دل همونه ... فقط یه چیزی , به قول استاد قهرمان : راه عشقت اگر به خود خواند , دهمت مشفقانه پندی چند دل شیرت اگر نیست نرو , مرد ره گر نه ای , ز ره برگرد !
راستی , سلام . شبتون به رنگ دریای عشق ! بی ساحل , بی لنگر !
عاشق در ابتدای راه به خیال عبث که در انتهای این راه به ساحل آرامش میرسه لنگر ِ دلو محیا میکنه اما هر چه بیشتر پیش میره خودشو غرق تر و دور تر از ساحل میبینه (در بیکران دریای عشق ، فریاد ساحل ساحل ، خیالی بیش نیست) سلام حالا خوبه که من فقط نظر شخصیمو دادم اینطور مورد هجمه همه جانبه قرار گرفتم اگه لنگر و دستم میدیدین چکارم میکردین ؟!
البته بنده به این واقفم که لنگر رو یکی از دوستانتان از امریکا با جت شخصیش فرستاد وسط دریا انداخت روی دوشتون ! وگرنه شما دلتون شیرتر از این حرفاست که با لنگر تشریف ببرین وسط دریای طوفانی عشق ! مگه نه برادر ؟
مثل اینکه فراموش کردید که تعامل بنده با دوستان اونوری صرفا؛ عینک آفتابیست ! حالا اگه دوستان اگه چیز خاصی نیاز دارن سفارش بدن در خدمتیم.
برادرزاده دادمهرتون همون نظر ما ست هر چی بوده تقصیر این لنگر دل بوده ما بی تقصیریم خب یه جور داد زدید آدم فکر می کنه از این که دل دادید بیهوده بوده ولی با توضیحتون به داد دلمون رسیدید .
گر صبر کنی زغوره حلوا سازیم
مهردانه
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 ساعت 12:49 ق.ظ
اولش سلام مهردادی من هی میگم سنگین رنگین بشینم سر جام و حرفی نزنم هی نمیشه هی میگم سکوت کنم و نگم ببینم خودش میاد یه سر بزنه اما بازم نمیشه هی میگم نرم و خودمو بزنم به اون راه اما مگه میشه یه بلاگستان و یه کهکشانش یه کهکشانه و یه دادمهرش حالا باید با کلمات بازی کنم تا تهدید محسوب بشه داداش؟ باشه جدی جدی من قهرم...
سلام مریم تو که خوب میدونی یه پای ثابت نجوای تنهایی منم حتی اگه بقول خودت سنگین و رنگین بشینی که نظر من غیر از اینه و شما ارزش خاص خودتونو دارید . تا با کلمات بازی نشه ، شعر ها و نوشته ها ذهن رو به بازی ِ خوشایندشون نمیگیرن . جدی نمیگیرم !!
گرسنگی ندانستن بود آن قدیم ها ! ، راستی چند سال از مرگ عشق گذشته است ؟ نمیدانم امروز از همیشه نادان ترم ! پدران سیرترین ها بودند نه روی سفره !! ................................ سلام عزیز قدمتان نور شد بر دیده ی ما مانا باشید
مریم نگار
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 ساعت 10:24 ق.ظ
عاشقان حقیقی قرنهاست که بما گفتن... " بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست ..." و ما باز لنگر برمیداریم و چشم می کشیم بر ساحلی آرام ... ..عشق غرقابه ایست ..که باید در آن گم گشت...فرورفت..و محو شد.. ..ممنون..زیبا و دلنشین بود.. ...وجودتان همیشه بر امواج عشق ...
راه عشق چشم بستن و پشت کردن به ساحل است . سلام ممنونم از نظر زیباتون
ماهی می شوم کنج این اقیانوس دنج تا کشف تازه مثل چشمهایت که مرا به جزیره جدید آبی رساند و به خود که آمدم تبعید شدم به ساحل دور
مدار دریا از دلت می گذرد آبی عمیق...
سلام
ماهی که شوی ، عشق در امواج دریا معنا میشود آرام آرام ترانه ی عشق تو با رقص موج گوش ساحل را نوازش میکندو رد پایت طعمه ی نسیان ساحل میشود . اینبارعشق در کام ماهی معنا میشود. !! ........... سلام عزیز شادیت پایدار باد
راز دریا چیست که در صدف سینه تان پنهان شده ؟ قول می دهم به مرواریدها کاری نداشته باشم ! اصلا من می شوم مرجان و پذیرای هر چه صدف , هر انچه مروارید ... حتی اگر همه داش آکل ها هم به عشق مروارید به سراغم آیند , باز هم همان مرجان خواهم ماند , مانده در اعماق دریا .... باز هم هذیان گفتم ! هنوز هم دوست دارید هذیان ها را ؟!
و من شک ندارم دل شما هم بالای چهل درجه تب دارد برادر !
مریم نگار
یکشنبه 9 مهرماه سال 1391 ساعت 12:01 ب.ظ
من تعابیری در باره عشق دارم که به خاطر هیچ مرکّبی خطور نکرده است خورشید که پنجره هایش را گشود لنگر کشیدم و دریاها و دریاها را پس پشت نهادم و در اعماق موجها و در دل صدفها به جستجوی واژه ای برآمدم به سبزی ماه تا به چشمان محبوبم پیشکش کنم
نزار قبانی
عرض سلام و درود بر مرد کهکشانی..
سلام ماما نگار عزیز سپاس از انتخابتون بابت این شعر زیبا
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
مهرداد
مهر را به فریاد آورده
چه زیبا به هدف زده
احسنت
دست مریزاد
مهر دلتون هماره تابان
ممنونم از بودن تان...
غروب چشمانت
مرابه دریا برد
کاشکی شنا بلد نبودم و
غرق دریای شورانگیزچشمان ساحرت می شدم.
دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
آن جا که دل باید به دریا زد همین جاست...
بی خیال مهرداد خان
فک کنم خریدار دلمون اول و آخر خودمون باشیم و حالا حالاها باید از دستش بکشیم.
راستی سلام.
مرا ساحرانه غرق نگاهت کردی !
نمیدانستی شنا بلد نیستم
سلام مهستی
کار دله کاریش نمیشه کرد...
برادر زاده لنگر دلتون در دست اوست یا در دوش شما؟!
من فکر می کردم
دریای عشق او همه ساحل من است
بی لنگر ساکنم در آن
سلام
عشق دریای بیکرانی است و کسی که دل به این دریا میزنه نباید انتظار ساحل آرام و دنج داشته باشه که عشق سراسر آوارگی و در خود غرق شدن است حالا شما میگید کجای همچین دریایی کم عمق تره که لنگر به کار عاشق بیاد
البته این نظر منه
سلام....
ببخشیدا برادر , اما کدوم عاشق واسه دل زدن به دریای عشق , با خودش لنگر می بره ؟ که یه وقتی کنگر بخوره و لنگر بندازه منظورتون ؟ اصلا به نظرتون امکان داره ؟!
عشق که باشه , دریا یه لحظه آرام نداره ! همه ش تلاطمه ... هرچند این تلاطم , از هر آنچه آسودگی دریا , ارزشش بیشتره و طبیعتا خواسته دل همونه ...
فقط یه چیزی , به قول استاد قهرمان :
راه عشقت اگر به خود خواند , دهمت مشفقانه پندی چند
دل شیرت اگر نیست نرو , مرد ره گر نه ای , ز ره برگرد !
راستی , سلام . شبتون به رنگ دریای عشق ! بی ساحل , بی لنگر !
عاشق در ابتدای راه به خیال عبث که در انتهای این راه به ساحل آرامش میرسه لنگر ِ دلو محیا میکنه اما هر چه بیشتر پیش میره خودشو غرق تر و دور تر از ساحل میبینه
(در بیکران دریای عشق ، فریاد ساحل ساحل ، خیالی بیش نیست)
سلام
حالا خوبه که من فقط نظر شخصیمو دادم اینطور مورد هجمه همه جانبه قرار گرفتم اگه لنگر و دستم میدیدین چکارم میکردین ؟!
به انتظار نبودی زانتظار چه دانی


تو بیقراری دل های بیقرار چه دانی
نه عاشقی که بسوزی نه بی دلی که بسازی
تو مست باده ی نابی ،از این دو کار چه دانی...
سلام . شب پاییزی اما سبزتان به خیر و شادی .
بی معرفت نبودید که الحمدلله شدید
در کلبه ی ما رونق اگر نیست صفا هست ، بدهکاری هست ولی از پول خبری نیست .
هزار سال رنج انتظارپروانه به کرشمه ی گلی ارزد .
سلام
امید که غم ها همچون برگ های پاییزی از درخت زندگیتان بریزند و با گل شادی بارور گردد.
البته بنده به این واقفم که لنگر رو یکی از دوستانتان از امریکا با جت شخصیش فرستاد وسط دریا انداخت روی دوشتون ! وگرنه شما دلتون شیرتر از این حرفاست که با لنگر تشریف ببرین وسط دریای طوفانی عشق ! مگه نه برادر ؟
مثل اینکه فراموش کردید که تعامل بنده با دوستان اونوری صرفا؛ عینک آفتابیست !
حالا اگه دوستان اگه چیز خاصی نیاز دارن سفارش بدن در خدمتیم.
برادرزاده دادمهرتون همون نظر ما ست هر چی بوده تقصیر این لنگر دل بوده ما بی تقصیریم
خب یه جور داد زدید آدم فکر می کنه از این که دل دادید بیهوده بوده ولی با توضیحتون به داد دلمون رسیدید .
گر صبر کنی زغوره حلوا سازیم
اولش سلام مهردادی




من هی میگم سنگین رنگین بشینم سر جام و حرفی نزنم هی نمیشه
هی میگم سکوت کنم و نگم ببینم خودش میاد یه سر بزنه اما بازم نمیشه
هی میگم نرم و خودمو بزنم به اون راه اما مگه میشه
یه بلاگستان و یه کهکشانش
یه کهکشانه و یه دادمهرش
حالا باید با کلمات بازی کنم تا تهدید محسوب بشه داداش؟
باشه جدی جدی من قهرم...
سلام مریم
تو که خوب میدونی یه پای ثابت نجوای تنهایی منم حتی اگه بقول خودت سنگین و رنگین بشینی که نظر من غیر از اینه و شما ارزش خاص خودتونو دارید .
تا با کلمات بازی نشه ، شعر ها و نوشته ها ذهن رو به بازی ِ خوشایندشون نمیگیرن .
جدی نمیگیرم !!
باش که باشم
پدر همیشه میگفت راستی رستگاریست ولی من قبول ندارم
از درد عاشقی بزرگتر گرسنگیست و گرسنه گی گرسنه بون
نیست
گرسنگی ندانستن بود
آن قدیم ها ! ،
راستی چند سال از مرگ عشق گذشته است ؟
نمیدانم
امروز از همیشه نادان ترم !
پدران سیرترین ها بودند نه روی سفره !!
................................
سلام عزیز
قدمتان نور شد بر دیده ی ما
مانا باشید
عاشقان حقیقی قرنهاست که بما گفتن...
" بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست ..."
و ما باز لنگر برمیداریم و چشم می کشیم بر ساحلی آرام ...
..عشق غرقابه ایست ..که باید در آن گم گشت...فرورفت..و محو شد..
..ممنون..زیبا و دلنشین بود..
...وجودتان همیشه بر امواج عشق ...
راه عشق چشم بستن و پشت کردن به ساحل است .
سلام
ممنونم از نظر زیباتون
ماهی می شوم
کنج
این اقیانوس
دنج
تا کشف تازه
مثل چشمهایت
که مرا به جزیره جدید آبی رساند
و به خود که آمدم
تبعید شدم به ساحل دور
مدار دریا از دلت می گذرد
آبی
عمیق...
سلام
ماهی که شوی ،
عشق در امواج دریا معنا میشود
آرام آرام ترانه ی عشق تو با رقص موج گوش ساحل را نوازش میکندو
رد پایت طعمه ی نسیان ساحل میشود .
اینبارعشق در کام ماهی معنا میشود. !!
...........
سلام عزیز
شادیت پایدار باد
مدار دریا از دلت می گذرد
آبی
عمیق
( یک تقلب قشنگ از روی دست برادر , تقدیم به برادر !)
سلام .
وقتی دل به دریا میزنی ،
جای مروارید ها را تنگ میکنی !
وصدف سینه ام راز دریا را فاش میکند...
راز دریا چیست که در صدف سینه تان پنهان شده ؟ قول می دهم به مرواریدها کاری نداشته باشم ! اصلا من می شوم مرجان و پذیرای هر چه صدف , هر انچه مروارید ... حتی اگر همه داش آکل ها هم به عشق مروارید به سراغم آیند , باز هم همان مرجان خواهم ماند , مانده در اعماق دریا ....
باز هم هذیان گفتم ! هنوز هم دوست دارید هذیان ها را ؟!
هذیان را دوست دارم!
هذیان دل تبدار را بیش...
و من شک ندارم دل شما هم بالای چهل درجه تب دارد برادر !
من تعابیری در باره عشق دارم
که به خاطر هیچ مرکّبی خطور نکرده است
خورشید که پنجره هایش را گشود
لنگر کشیدم
و دریاها و دریاها را پس پشت نهادم
و در اعماق موجها
و در دل صدفها
به جستجوی واژه ای برآمدم
به سبزی ماه
تا به چشمان محبوبم پیشکش کنم
نزار قبانی
عرض سلام و درود بر مرد کهکشانی..
سلام ماما نگار عزیز
سپاس از انتخابتون بابت این شعر زیبا