آنچه از تب عشق بر زبان جاری میشود دگر هذیان نیست که حقیقت تمناهایی است که در فاصله به التهاب نشسته اند و این تب ، چه مبارک تبی است اگر پاشوره اش وصال باشد... سلام مهرداد عزیز ، وجودت همیشه سرشار باد از تب عشق و همیشه سهم تو از عشق وصال باد ، زیبا و لبریز از احساس بود.
اما... اما همین تلخی مهلکش ، همین همیشه بودنش.همین تصاحب کردنش.همین هجومش خودش معنیش پاشویه ست ... می میرم واسه تب عشقی که تمام وجودمو بسوزه وخاکستر کنه وذوبم کنه ...
سلام همسایه ی عزیزم
کوتاه ، زیبا، کامل ... ممنونم بابت این فریاد خاموش
آن روز های دور وقتی که خیلی دیر نشده بود آنقدر ترا خواندم تا صدایم از سکه افتاد
امروز حتی فریادم را کسی نمی شنود من خود سال هاست از چشم خویش افتاده ام ...
سلام مهرداد جان عشق همیشه باهات میمونه .این نگرانی نداره . نگرانی از زمانی شروع می شه که یکی بیاد و حریمش رو بشکنه و اونو به بازی بگیره... زیبا بود دوست من .
فرهـاد
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 09:27 ق.ظ
تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟ تو آیا با شقایق بودهای گاهی؟ نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟ تو آیا قاصدکهای رها را دیدهای هرگز، که از شرم نبود شاد پیغامی، میان کوچهها سرگشته میچرخند؟ نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی میکند چیزی نمیخواهد و چشمان تو آیا سورهای از این کتاب هستی زیبا، تلاوت کرده با تدبیر؟ تو از خورشید پرسیدی، چرا بیمنت و با مهر میتابد؟ تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعلههای شمع، پرسیدی؟ تو آیا در شبی، با کرم شبتابی سخن گفتی از او پرسیدهای راز هدایت، در شبی تاریک؟ تو آیا، یاکریمی دیدهای در آشیان، بیعشق بنشیند؟ تو ماه آسمان را دیدهای، رخ از نگاه عاشقان نیمهشبها بربتاباند؟ تو آیا دیدهای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟ و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟ تو آیا خواندهای با بلبلان، آواز آزادی؟ تو آیا هیچ میدانی، اگر عاشق نباشی، مردهای در خویش؟ نمیدانی که گاهی، شانهای، دستی، کلامی را نمییابی ولیکن سینهات لبریز از عشق است… تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟ جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، دادهای آیا ؟! ببینم، با محبت، مهر، زیبایی، تو آیا جمله میسازی؟ نفهمیدی چرا دلبستِ فالِ فالگیری میشوی با ذوق! که فردا میرسد پیغام شادی! یک نفر با اسب میآید! و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد تو فهمیدی چرا همسایهات دیگر نمیخندد؟ چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بیآبیِ احساس؟ نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمیتابد؟ نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کردهای آیا؟ جوابم را نمیخواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟ ز خود پرسیدهام در تو! که عاشق بودهام آیا!!؟ جوابش را تو هم، البته میدانی سکوت مانده بر لب را تو هم ای من! به گوش بسته میخوانی.
سرزمین آفتاب
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 01:03 ب.ظ
و تو چه زیبا کهنه حدیث ِ عشق را تعبیر تازه کردی ... سلام مردِ کهکشانی
تو هم خواب عاشقا رو تعبیر تازه کردی! سلام عزیز
مریم نگار
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 09:41 ب.ظ
اگر عشق را تب و هذیانی ست ...از برای همسویی ست.... تب عشق.. گرمای واکنش تبادل دل عاشق است بامعشوق ... خیلی خوب بود مهرداد عزیز...انسجام زیبای واژه ها و یکدستی اش ترمه ای بود در خور تقدس عشق..... ممنون و ماندگار باشید...
رفتار و گفتار شما هم مقدسه اینم حفا از اعجاز عشقه ممنونم
مریم نگار
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 10:19 ق.ظ
شعر فرهاد هم بسیار زیباست...ممنون..
سلام ماما نگار عزیز از طرف فرهاد از شما تشکر میکنم .
و اما عشق... همه چیز هست و هیچ نیست دل میدهد و هستی ات را میگیرد نگاه بر نمی تابد از نگاهت و چشمانت را از تو میگیرد و اما عـ ـشـ ـق... سلام مهردادی عصر زیبای بهاریت بخیر
و اما تو چه تعریف بجایی و زیبایی از عشق گفتی ! سلام عزیز
شهرزاد
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 04:43 ب.ظ
سلام مهرداد عزیز باید امیدوار بود . بعد از این رنج و سختی امیدوارم هیچگاه تنها نگذارد.
با عشق تنها نمیمانیم ! سلام مهربان
ثنائی فر
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 04:57 ب.ظ
اگر خوب شوم تو خواهی رفت پس خوب نخواهم شد هیچ وقت
سلام مرد کهکشانی تو هم می دانی این هذیان بسیار شیرین است؟
خوب بودن و خوب ماندن است که نقشی ماندگار بر لوح دل مینهد و آدمی را بایبند میکند... سلام میدانم و میدانم که خوب میدانی !
فرداد
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 10:22 ق.ظ
سلام برادر انتظار سختیه...اون هم در تب داری... برقرار باشی.
اما تا تب نباشه اون حرفای قشنگ هم در اون خلسه خلق نمیشه داداشی ... سلام...
دنیا برام خیلی بزرگ شده . اونقدر که نمی تونم کسی رو پیدا کنم . در عوض خواسته هام خیلی کوچیک شده طوری که اصلا دیده نمیشه . من عشق سال ها گم شده ام را می خواهم . عشقی که در کودکی شکل گرفت و در جوانی مرد . آیا کسی نشانی از آن دارد؟ این هذیان نیست ، یه نیازه . نیازی که در من سوخت و مرا با خود سوزاند ...
موفق باشی برادر .
بزرگی دنیا در برابر شکوه عشق ناچیز است ! بیجا نیست دنبا در برابر عشق تسلیم است عشق تو گم نشده اگر خوب در خود بجویی کاشف خواهی شد... سلام مهستی عزیز
یا غوث الملهوفین! بیقرارم توام ودر دلتنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله است. مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست. بی توهرلحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست. سلام وعرض ادب. -سبدآرزوهایتان پر از عطر اجابت. التماس دعا
سلام امید که در شب آرزو ها از کاسه ی نذری باری تعالی بی بهره نمانده باشید. از لطفتون سپاسگزارم...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام مهردادی
اول شدم اول
سلام مریم
مرحبا بر تو
چه جالب من نمی دونستم پسرا احساساتم دارن اونم از نوع عشق
سلام خانومی
ا. حالا ببین...
چه شیرین است گهگاهی واژه ی عشق را مورد خطاب قرار دادن ..
و
چه زیبا تمنا را ازعشق سرودید...
و
چه خالصانه انتظار را به گوش ِ عشق رسانید ...
سلام مهراد عزیز..
تب عشقتان برای معشوق ... گرم ِ گرم...
سلام
عشق ...
خیلی زیبا بود شعرتون مثل همیشه
پاینده باشید
آنچه از تب عشق بر زبان جاری میشود دگر هذیان نیست که حقیقت تمناهایی است که در فاصله به التهاب نشسته اند و این تب ، چه مبارک تبی است اگر پاشوره اش وصال باشد...
سلام مهرداد عزیز ،
وجودت همیشه سرشار باد از تب عشق و همیشه سهم تو از عشق وصال باد ، زیبا و لبریز از احساس بود.
سلام
غمم گرفت
نه از عشق
از نگرانی پایان شعرت ...
عشق تب میاره
هذیون میسازه
آشفته میکنه
رنج میده
دردت میاد
اما
اما...
اما
همین تلخی مهلکش ، همین همیشه بودنش.همین تصاحب کردنش.همین هجومش خودش معنیش پاشویه ست ...
می میرم واسه تب عشقی که تمام وجودمو بسوزه وخاکستر کنه وذوبم کنه ...
سلام همسایه ی عزیزم
کوتاه ، زیبا، کامل ... ممنونم بابت این فریاد خاموش
آن روز های دور
وقتی که خیلی دیر نشده بود
آنقدر ترا خواندم
تا صدایم از سکه افتاد
امروز حتی فریادم را کسی نمی شنود
من خود
سال هاست از چشم خویش افتاده ام ...
سلام
مهرداد جان
عشق همیشه باهات میمونه .این نگرانی نداره . نگرانی از زمانی شروع می شه که یکی بیاد و حریمش رو بشکنه و اونو به بازی بگیره...
زیبا بود دوست من .
تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟

تو آیا با شقایق بودهای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟
تو آیا قاصدکهای رها را دیدهای هرگز،
که از شرم نبود شاد پیغامی،
میان کوچهها سرگشته میچرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی میکند
چیزی نمیخواهد
و چشمان تو آیا سورهای از این کتاب هستی زیبا،
تلاوت کرده با تدبیر؟
تو از خورشید پرسیدی، چرا
بیمنت و با مهر میتابد؟
تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعلههای شمع، پرسیدی؟
تو آیا در شبی، با کرم شبتابی سخن گفتی
از او پرسیدهای راز هدایت، در شبی تاریک؟
تو آیا، یاکریمی دیدهای در آشیان، بیعشق بنشیند؟
تو ماه آسمان را دیدهای، رخ از نگاه عاشقان نیمهشبها بربتاباند؟
تو آیا دیدهای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟
و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟
تو آیا خواندهای با بلبلان، آواز آزادی؟
تو آیا هیچ میدانی،
اگر عاشق نباشی، مردهای در خویش؟
نمیدانی که گاهی، شانهای، دستی، کلامی را نمییابی ولیکن سینهات لبریز از عشق است…
تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟
جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، دادهای آیا ؟!
ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،
تو آیا جمله میسازی؟
نفهمیدی چرا دلبستِ فالِ فالگیری میشوی با ذوق!
که فردا میرسد پیغام شادی!
یک نفر با اسب میآید!
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد
تو فهمیدی چرا همسایهات دیگر نمیخندد؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بیآبیِ احساس؟
نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمیتابد؟
نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کردهای آیا؟
جوابم را نمیخواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
ز خود پرسیدهام در تو!
که عاشق بودهام آیا!!؟
جوابش را تو هم، البته میدانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من! به گوش بسته میخوانی.
ای عشق
همه بهانه از تست
عشق تنها بهانه برای ماندن!
سلام
و تو چه زیبا
کهنه حدیث ِ عشق را تعبیر تازه کردی ...
سلام مردِ کهکشانی
تو هم خواب عاشقا رو تعبیر تازه کردی!
سلام عزیز
اگر عشق را تب و هذیانی ست ...از برای همسویی ست....
تب عشق.. گرمای واکنش تبادل دل عاشق است بامعشوق ...
خیلی خوب بود مهرداد عزیز...انسجام زیبای واژه ها و یکدستی اش ترمه ای بود در خور تقدس عشق.....
ممنون و ماندگار باشید...
رفتار و گفتار شما هم مقدسه اینم حفا از اعجاز عشقه
ممنونم
شعر فرهاد هم بسیار زیباست...ممنون..
سلام ماما نگار عزیز
از طرف فرهاد از شما تشکر میکنم .
و اما عشق...
همه چیز هست و هیچ نیست
دل میدهد و هستی ات را میگیرد
نگاه بر نمی تابد از نگاهت
و چشمانت را از تو میگیرد
و اما عـ ـشـ ـق...
سلام مهردادی
عصر زیبای بهاریت بخیر
و اما تو چه تعریف بجایی و زیبایی از عشق گفتی !
سلام عزیز
سلام مهرداد عزیز
باید امیدوار بود . بعد از این رنج و سختی امیدوارم هیچگاه تنها نگذارد.
با عشق تنها نمیمانیم !
سلام مهربان
اگر خوب شوم تو خواهی رفت
پس خوب نخواهم شد هیچ وقت
سلام مرد کهکشانی تو هم می دانی این هذیان بسیار شیرین است؟
خوب بودن و خوب ماندن است که نقشی ماندگار بر لوح دل مینهد و آدمی را بایبند میکند...
سلام
میدانم و میدانم که خوب میدانی !
سلام برادر
انتظار سختیه...اون هم در تب داری...
برقرار باشی.
اما تا تب نباشه اون حرفای قشنگ هم در اون خلسه خلق نمیشه داداشی ...
سلام...
سلام
دنیا برام خیلی بزرگ شده . اونقدر که نمی تونم کسی رو پیدا کنم .
در عوض خواسته هام خیلی کوچیک شده طوری که اصلا دیده نمیشه .
من عشق سال ها گم شده ام را می خواهم . عشقی که در کودکی شکل گرفت و در جوانی مرد .
آیا کسی نشانی از آن دارد؟
این هذیان نیست ، یه نیازه . نیازی که در من سوخت و مرا با خود سوزاند ...
موفق باشی برادر .
بزرگی دنیا در برابر شکوه عشق ناچیز است !
بیجا نیست دنبا در برابر عشق تسلیم است عشق تو گم نشده اگر خوب در خود بجویی کاشف خواهی شد...
سلام مهستی عزیز
قلمی بس زیبا شیوا و مینا داری
لینکتان کردم دوست من
شاد و پایدار باشی
سلام ممنونم دوست عزیز
نمیدونم چرا با آدرسی که برام گذاشتید نمیتونم به وبتون بیام...
سپاس از لطفتون
یا غوث الملهوفین!
بیقرارم توام ودر دلتنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله است.
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست.
بی توهرلحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست.
سلام وعرض ادب.
-سبدآرزوهایتان پر از عطر اجابت.
التماس دعا
سلام
امید که در شب آرزو ها از کاسه ی نذری باری تعالی بی بهره نمانده باشید.
از لطفتون سپاسگزارم...