دادمهر(۱۴)

طفلی روح من هیچگاه شسته رفته نبود ! 

 

خدایا چرا ،

 

سال ها به رخت آویز این خرابه ، آویزانم!!؟ 

 

 

               (مهرداد)

نظرات 19 + ارسال نظر
دونده دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ب.ظ http://www.mycolddays.blogsky.com

خدایا چرا رهایم نمیکنی؟ سالیانی است که خشکیده ام.....



زیبا می نویسی مهرداد خان

سلام دوست گرامی
خیر مقدم عرض میکنم...
ممنونم

ر ف ی ق دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:38 ب.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

طفلی روح ِ من هیچگاه خلاف نکرده
اما نمی دانم چرا
هر روز مامورها
به زنجیر می کشیدنش
باور می کنی که قلب ِ روح ِ من
همیشه تیر می کِشد
از دست ِ این احساس های مامور نما !!!

سلام بر مرد کهکشانی
روحت از عشق لبریز

روح ها هیچ وقت خلاف نمی کنن روح شما هم که آکنده از عشق و دوستیه » شاید بزرگترین جرمش همین باشه...
سلام رفیق عزیز ممنونم از حضور گرمت

آرام دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:14 ب.ظ http://www.khialebehesht.blogfa.com

سلام همسایه

روح هیچ کدوممون شسته رفته نیست.یعنی از اول بوده .از اول روح خدا دمیده شده تو تن خاکیمون ...اما حالا نیست.یعنی دور از جون شما روح خدا از تنمون جدا شده بس که زخم زدیم بهش ...

اونی که به رخت آویز این خرابه آویزونه تنمونه مهرداد
تنمونه که اسیر این خرابه است
اگه درست برداشت کرده باشم شعرت رو البته ...

ذهنت خیلی خلاقه! خیلی خلاق به خاطر تعبیری مثل شسته رفتگی روح یا رخت آویز این خرابه...

چرا همیشه ته حست امید پر میکشه؟! من اینجوری برداشت می کنم آخه

سلام همسایه
ممنونم از تو و درک بالات
ای کاش بتونیم روحمون رو مثل روح بچه ها شسته رفته نگه داریم تنها راه پرواز روح و آزادی اون اینه که باید زنگاری رو که سالها چهره ی خداییش رو کدر کرده با عشق و قرب به خداوند ازش دور کنیم...
پیروز باشی...

مهستی دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 ب.ظ http://www.mz991.blogsky.com

شانه هایم ساحل گیسوی توست

روی ساحل رد پایت دیدنی ست...

................

سلام .
چیزی ندارم بگم فقط اینکه :
مث همیشه کوتاه اما ماندنی و به وسعت زمان طولانی...

سونامی اشک ها !
تو را به ساحل چشمانم هدیه کرد !!
با من بمان ،
عشق ویرانگر !!!
.............................
سلام
ممنونم بابت شعر زیبات.

سهبا دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:27 ب.ظ

آخه چی میگذره تو دل شما داداش مهرداد ؟!
سلام . چقدر دلم واسه شادی تنگ شده ! یه جورایی گرد دلتنگی پاشیده شده تو محیط بلاگ انگار . باید فکری کرد !

آن صبح هوا از همیشه تاریکتر بود انگار مشت آسمان قصدباز شدن نداشت و کلید روزدریکی از کوچه های تاریک شب گم شده بود تلاش خورشید در بالا آمدن از خاکریز کوه شب دیدنی وسعیش درتحقق تعهدی که به آفتابگردان های واقعی داشت ، مثال زدنی. همه با چشمان یخ زده شان ملتمسانه حضور خورشید را لحظه شماری میکردند این مهم از پیوند دستانشان در مقابل لب ها و سکوتیکه یخبندان بی اختیار بر آنها تحمیل کرده بود، دیده میشد . کلاغ ها پی در پی بر سبیل تمسخر این جماعت قار قار میکردند شک نداشتم این بد قواره ها ی پا ی سوخته شب و سرما را به روز ترجیح میداد و نمیدانستند آفتاب مزد شب زنده داری آفتابگردان است نه آنها که در تمام عمر از تمیز دادن آفتاب و آفتابه عاجز مانده بودند. بخشی از داستان کوتاه (شاید در صبحی دیگر) از این حقیر...
سلام

دانیال دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ب.ظ http://www.danyal.ir

زیباست که خدا رهایت نمیکند ...
کاش من هم خدا را رها نکنم

سلام دانیال عزیز
کاش خداوند رهامون نکنه...

مریم دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

من قراره حرف نزنم
طفلی مریم

ای بابا مریم اومدی نسازی...
اینطوریه !؟

شب های نقره ای سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:43 ق.ظ http://silvernights.blogsky.com/

بار ها و بارها این مسیر رفته را بر گشتم ... به امید شستشویی اساسی ...
هر بار آلوده تر از قبل بر گشتم توی همان رخت آویز قدیمی
نکند این رخت آویز همیشگی تر از این باشد ؟
وقتی سایه ها به توان می رسند ...

نیم روز را دوست دارم
تا تنها پرانتز آغوش تو باشم !
شکست سایه مان دیدنیست...

مریم نگار (مامانگار سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ق.ظ

رخت آویز خرابه..امانتدار تن پوشی ست ...که دست و پاگیر بوده بر طفل سرخوش و پاک و پرشور روحت...تا سبکتر و فراغ بالتر پرواز کند ..اوج بگیرد و سیرآفاق و انفس کند...
...سلام مهرداد کهکشانی عزیز...
..زیبا و ردیف بود...ممنون...

سپاسگزارم مامانگار عزیز

فرداد سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:53 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام مهرداد عزیزم
خیلی خیلی تصویریه...تصویر هایی که با اشعار نابت بهم می دی رو با دنیا عوض نمی کنم...
زنده و برقرار باشی داداش گلم.

سلام فرداد عزیز
سپاس از این همه لطف.
دنیایی

سهبا سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:00 ب.ظ

آفتابگردان های غیرواقعی هم مگر داریم برادر ؟!
و چه تلخ می شود تجسم شبی طولانی که به روز نمی رسد و آفتابگردان هایی که دست در دست هم , یخ می زنند , به امید طلوع خورشید ...
کاش همیشه گرمای وجود خورشید , حتی از پس کوههای سیاه دلتنگی , از پس سیاهی آسمان شب , نیز بر ما بتابد . کاش سرد و دلسرد نباشیم .

ای کاش اینطوری باشه ، امیدی که ته حرفاته به آدم انرژی میده.
ممنونم.

ANNA سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

روح مرا خدا انگار به شیطان فروخت !!!

سلام دوست من این ماییم که شیطان رو فربه میکنیم و بند های اونو قویتر این خودمونیم که روحمونو فروختیم...

ANNA سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

حتی از صدای سکوتت، حباب تنهایی ام می ترکد

حتی از صدای سکوتت، حباب تنهایی ام می ترکد...
دوستان باید نرم آهسته بیایند
به نیه سلام برسون

مهستی چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ب.ظ http://mz991.blogsky.com

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
انگار قراره به همین زودی ها
خودم را ترک کنم ...


سلام و خسته نباشید.

دل این کلمه بی نقطه گاهی به اندازه ی یک نقطه تنگ می شود...
سلام شما هم خسته نباشید.

ANNA چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:04 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

البته که خودمون هستیم که تو که تفکرات اگریستی منو می دونی
این فقط یه نیمچه شعر بود که گفتم بذارم مشعوف شم !

مریم چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

طفلی روح من که سرگردان نگاه بیقرار توست
انگار میخواهد به تو بفهماند که هیچگونه راضی به نبودنت نیست
و وقتی بغض می کند به رخت آویز خرابه های دنیای خاطراتم آویزان می شود
پس کی تمام میشوند خاطرات تلخ دوری ات
سلام مهردادی
مرا به خاطر دلتنگی و بیقراری اینروزهایم ببخش مهربان
اگر حرفی گفته ام که به قانون دل مهربانت برخورد مرا ببخش
کمی نازک نارنجی شدم
باید منتظر معجزه خدا باشم
دعام کن مهردادجان
دعام کن

سلام مریم
شعرت زیبا بود آرزوی آرامش دارم برات...

مهستی پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:33 ب.ظ http://mz991.blogsky.com

فاصله ی بین من و تو
فاصله ی بین دو نقطه ی ست
آن روز که به جای " نرو " گفتی " برو " !!!

......................

مهتاب بی تاب نگاه توست !
وعده ی ما هبوط ،
بی گریه
فقط سکوت .!!

یگانه دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:36 ب.ظ http://yeganeh98@blogsky.com

سلام..
معنی هرودت چیست احیانا؟
نکنه اسم 1 شخصه؟
(ندانستن عیب نیست نپرسیدن عیب است)

سلام عزیز
هرودت مورخ بود.
سئوال کردن کار خوبیه منم در حد بضاعت سوادم جواب میدم...

سواروسکی چهارشنبه 2 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 12:43 ب.ظ https://bit.ly/2Scl46J

تا خدا هست
ڪسے تنهانیست✨

او همین جاست?
ڪنار من و تو
سال ها منتظر است
تا بہ سویش بدویم از سرشوق

تا صدایش بزنیم ازسر عجز
و بفهمیم ڪہ او مونس واقعے خلوت ماست

سلام
ممنونم بابت این شعرزیبا و حضورتان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد