داد مهر(10)

در قطب وجودم ! 

 

زیر کوه یخی از احساس مدفون ، 

 

قلب کوچک یک ماهی می تپد !!

 

به عشق اسکیمویی   ، 

 

که از نبش قبر نمی ترسید.!!! 

 

          (مهرداد)

نرگس مهر

آفتابی  بودی  که دل بینالودراشکافتی  تا زنگ   روز  را 

 

در گوش سحرخیزان ، عاشقانه بنوازی ،  آیه ای   بودی 

 

از جنس آینه ، که بر لوح شب تابیدی ، تا انعکاس نورت  

 

رنگین کمان را معنا بخشد، قطره ای هستی دریایی از 

 

جنس شبنم تا اقاقی ها نماز عشق را با وضوی تو بر پا  

 

 کنند. 

 

خواهر عزیزم نرگس جان 

 

تولدت مبارک باد .آرزوی سعادت و خوشبختی دارم برایت .

از تمرد تا تکامل

                                                 (  بنام خدا )

هیچ مخلوقی منفور و مطرود خالق خود نیست . کودکی که به مراد آزمودن دندان خود  ، سینه ی مادر این مشک جوشان حیات را می آزارد هرگز از محبت بی شاعبه ی مادری محروم نمی گردد همچنان که چشم آسمان به طمع آفتاب پر نگردد حتی اگر هرم آن درشکل قطرات باران برجبین او ، تصویر شرم را در ذهن عاشقانش  متبلور کند.  

در دامان پر مهر حق انسان آفریده شدهر چند که فرشته ای عبدالرحمن نشان هم بود که بر سبیل آفرینش  بر  او تقدم  داشت  و  در مقام عبادت و ثنای الهی سبقه ای  طویل  و کرداری  بس جمیل داشت و هر دو دو نزد آن کریم از کرامت برخوردار. تا آن جا که ابراز علاقه ی بسیار توهمی بس گران بر عبدالرحمن ایجاد نمود و بر امر خالق مبنی بر سجده بر آدم تمرد نمود و فرصت های متنوع و منتهی برگردن نهادن را مغتنم نشمرد که به وهم خود نسزاست که  آتش ساخته ای تن به ذلت تازه رسیده ای دهد. زبان بر تهدید گشود و دل به تزویر نمود تا به تبع کین خود ، نفس آدمیان را به کمین نشیند و کم ارزش بهایی  را آنقدر عزیز نمود که آدمی ، دمی لذت را به کوهی از آه خرید و به هبوطی ناخواسته از بیکران دریای الهی به گل نشاند وسرنوشت او را به دوری حزن انگیزی از خالق رقم زد و ندانست که خود اولین طعمه ی صفت درونی خود گردید ، که همانا منیت خود پرورش داده اش بود .  اگر آدمی را وسوسه ای در کمین نبود و عریان از تهدید ، هیجگاه جهدی در ملبس نمودن خود به تهذیب نفس و سلاح ایمان نمی کرد و به قصد قرب الهی بر هیچ راهی قدم نمیگذاشت و متوقع میماند و صفت اشرف مخلوقات را که میبایست در گذر از فراز و نشیب ها ، دل نبستن به وسوسه ها وریاضت ها  بر او مزین می گشت ، چون گردن آویزی خالی از نگین لیاقت و سرافرازی حمل میکرد . همانا دام های شیاطینند که آدمیان را از آدم نمایان غربال مینماید و در عوض حضور همین آدمیست که   عبد الرحمن را از آن فرشته ای که تمام وجود خود را  صرف رهبانیت و عبادت محض نموده بود و بهانه و فرصتی برای بروز خلاقیت خود نداشت ، به یکی از موءثر ترین عناصرماءموریت الهی در خصوص تعیین عیار بندگان روی زمین و ابزاری کوشا در جهت آزمون های متنوع حق قرار داد . وجود تضادها ارزش هر فعل خیر و شری را هویدا مینماید لذا اگر کل  دنیا بر شر محض و یا خیر محض  بود ، بیهودگی بر وجودمان حادث میگشت و خداجویی که همانا تلاش در جهت کمال مطلوب بود فراموش میشد. تدبیر الهی در طرح این  برنامه این بود که انسان در عین آزادی و اختیار، به ناشناخته ها دست یافته و مسیر را در جهت رسیدن به کمال ، در مقابله با ترفند های شیطان و موانع موجود ، هموار نماید ...

 

دوستان عزیزم از اینکه وقت گذاشته و خواندید سپاسگزارم... (مهرداد) 

 

بخوانید قلم دوستان عزیز را :

سمیه , سایه , زهرا , ماه سلطان , امپراتور بهار , فرداد , سپهر ,  سهبا  , رفیق , کیارش , میکائیل .

 

روح عشق

گوش ها آکنده از نفرین و دشنام 

 

دست ها چون بید لرزان  

 

منطقی نیست ، کار جراحی بدست عاشقی حیران .  

 

تیغ دیده ، پنس دندان 

 

میشکافد آنچه را دل گویدش ، نالان و گریان 

 

عقل ماندست پشت در  ، 

 

لابد به امر دل شدست زندان . 

 

اشک ها باشد سلاح یاوه گویی ها و هذیان 

 

گان شک وا میشود بی هیچ دستوری و فرمان 

 

روح خندان می کشد دستمال بر پیشانی عریان ! 

 

قطره ای از عشق غلتان  

 

روح لیلا میشود در در پیکر مجنون نمایان  

 

زنده بادا عشق سوزان  

 

مهر دل پاینده تابان ... 

 

(مهرداد) 

 

ریاضت در پرانتزها

ریاضی نمی دانم ، 

 

از پرانتز بیزارم ! 

 

بیمار است ، چشم بازی که نمی گرید ،


زبانی که نگوید از ( ریاضت در پرانتز ها ).

 

قامتی نیست ،

 

مداد هم نه ! ، تا  پرنده بر آسمان بکشم 

 

یا که بر همان پرانتز لعنتی ،  

  

حلقه ای نهم و خود بدار بکشم ... !! 

 

 

‌‌‌‌‌{مهرداد‌‍‍}