دادمهر (29)

تو بت بزرگ منی ! 

 

می ترسم تبر خیالم  ، 

 

کعبه را نشانه رود . !! 

 

 

             (مهرداد) 

 

 

پینوشت :سپهر عزیز رو از امروز به بعد با لینک زیر بخونید لطفا؛ 

 

http://mozab2.blogsky.com

نظرات 21 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ب.ظ

بگذار تبر خیالم کعبه را نشانه رود
من باید یک جا بند شوم
بعد مرا به حلقۀ در خانه اش زنجیر کنید
دوباره سلام

ای کاش هیچ وقت این اتفاق حادث نشه
تبر فقط سهم بت درون آدمه...
سلام

مریم چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:00 ب.ظ

ای بغض رهایم کن ، تا باز شوم

با اشک در آمیزم و دمساز شوم

دیشب که مرا تا به اذان آزردی

ای کاش سحر بخنده آغاز شوم
(دادمهر)
چقدر این شعر رو دوست دارم داداش مهردادی

باز خدا رو شکر زیر این سقف کبود یک نفر پیدا شد از شعرای ما خوشش بیاد!
ممنونم آبجی

یونس چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 ب.ظ http://guardian.blogsky.com

سلام دوست من..نوشته های زیبایی داری..خوشحال میشم به منم سربزنی..

سلام
شما لطف دارین.

مریم چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:27 ب.ظ

کم لطفیه مهردادی اگه بگی فقط یکی از شعرات خوشش اومده
خودت میدونی که همیشه دادمهرات طوفان به پا می کنه توو دلمون
و تو هم که همیشه شکسته نفسی می کنی
مهرت همیشه پایدار...سایه ات مستدام

ممنونم مریم شما همیشه لطف دارین .
مانا باشی ...

سهبا پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

خود و خدا و خیال تو ....
مانده ام بر سر دوراهی
تو را خدای خود کنم یا نه ؟
شرک اگر باشد هم باز تو خدای خیال منی که بی خیال تو ره به خدا هم نخواهم برد !

سلام برادر . بت اگر در کعبه باشد , صاحب خانه و بت درهم یکی می شوند ! پس نگران تبر خیالتان نباشید که ره به خطا نخواهد برد !

در کدام نشیب از خیال سینوسی من غرقی !،
تو که دایم از فراز عشق میگفتی .!!

...............
از بازی خیال میترسم !
سلام...

سهبا جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:22 ق.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

بازی خیال و فراز و نشیب آن واقعیتی ست که دست دل را می گیرد و می برد آنجا که پای عقل از دریافتش ناتوان است . ترس وقتی ست که طول و عرض نمودار زندگی تنها بر مبنای عقل باشد !
سلام برادر . آدینه تان گره بخوردبه نگاه حضرت دوست انشاله ...

نمیدانم عقل این روزهایم در کدام نشیب ازخیالم غرق است ،
که از دست هیچ غواصی کاری ساخته نیست .!
غواصی نمی شناسی !؟
طول عرض زندگی از همیشه نحیف تر شده است .
...........
سلام آبجی

مریم نگار جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ق.ظ

..کعبه و بتخانه بهانه .. !!

..خیال را عشق است ...
..و عشق خیالی بت...
..ترس را نشانه برو...
..که سزاوار تبر است..

سلام مهرداد عزیز..
خیلی زیبا بود
از دل بود..و بر دل نشست...

کعبه یک سنگ نشانیست که ره گم نکنیم
حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست .
..خیال را عشق است ...
..و عشق خیالی بت...
..ترس را نشانه برو...
..که سزاوار تبر است..
(۲۰)
سلام مامانگار عزیز...

سهبا جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

غواص را رها کنید , بگذارید عقل رها باشد در دریای خیالتان ! شک نکنید که شناکردن را خوب بلد است ... چند روزی به میل دل بگردد روزگار , به هیچ جای هستی تان برنمی خورد ! به قول مامانگار عزیز , ترس را نشانه بروید که سزاوار تبر است ...
راستی در نیافتم منظورتان را , طول عرض زندگی از همیشه نحیف تر است ؟ !!! اگر در معنای لغوی به کار برده اید می شود بفرمایید چرااا ؟؟؟!!!

عقل و خیال هر کدام براه خود میرود ، عقل بدنبال ادله ایست تا ره هموار کند اما خیال برای سیر خود بدنبال دلیل نیست و پا در فضایی میگذارد که توجیح عقلانی ندارد و آنجاست که دست زیر چانه و تبسمی ملیح برصاحب خانه ی خیال میهمان میگردد و چشمان او منظره ای منحصر به فرد را به تماشا مینشیند.
حالا شما حاضرید عقل خود را در چنین دریایی که گدار ندارد به شنا وادارید ! قطعا" توجیح عقلانی ندارد
کار عقل حساب دو دو تا چهار تاست اما خیال ژرفایی بینهایت دارد!
شما میدانید بینهایت چند تاست !؟
سلام خواهری !

سهبا جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

از مجنونی مثل من انتظار توجیه عقلانی که ندارید برادر ؟ دارید ؟؟؟!!!
من ترجیح میدم نگاه کنم به سیر دل در عالم زیبای خیال , آنهم با دستی زیر چانه و تبسمی ملیح بر لبان !
بی نهایت هم بی نهایت است دیگر ! اگر بدانیم چند تاست که نهایتی یافته ایم برایش ! پس این یک را هم بی خیال شوید و کار عقل را بگذارید برای عاقلان !
سلام برادرم . شبتان آرام . نفرمودید منظورتان را از طول و عرض نحیف ....؟؟؟

شما که ازحال چون خودی واقفید پس چرا به چوب عقل ، مرا فلکم میکنید !!
طول و عرض نحیف هم گوشه ای از دایره المعارف خیالات منه که تا تبت 40 درجه به بالا نباشه عقل نمیذاره معنای اونو باور کنی !!

مریم نگار شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:58 ق.ظ

خیال راه ذهن بسمت روحه.... عالمی بین ذهن و روح...
ذهن را که به فضای خیال بکشانیم و سیر و سیاحتش دهیم ..به منشاء روح خود نزدیک و نزدیکتر میشویم...همه خانه تکانیها و آماده سازیهای ذهن برای نزدیک شدن به روح..در دنیای خیال انجام میشه..

بسکه در کهکشان های خیال سیر میکنید..طول و عرض زندگیتان نحیف شده انگار مهرداد عزیز
بیشتر از پیش مارا هم بر بالهای خیالتان بنشانید و سیاحت دهید...البته اگر مانع پرواز نشویم..



خیال رو روح بازیگردانی میکنه به نظر من نمیشه فاصله ای رو بین روح و خیال متصور شد و وقتی فاصله نباشه راهی هم نیست !
البته این نظر منه.
طول و عرض نحیف زندگی هم داستانی شده برای خودش
اخیار دارید مامانگار عزیز شما که قبل از ستاره ها ، آسمونی بودید
راستی چند سال نوری با ما فاصله دارین !؟

سهبا شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

اصلا به من می آید که چوب عقل در دست داشته باشم که بخواهم آنرا برای فلک کردن دیگری هم استفاده کنم ؟ برادر من , کل اگر طبیب بودی , عقلش رو برای زندگی خودش استفاده می کردی , نه برای فلک کردن برادر کهکشانی اش !!!
واللا جون خودم !
سلام . شبتان آرام مهربان آسمانی .

آبجی شما توی کدوم نیم کره زندگی میکنین که اینقدر با تاخیر جواب میدین آخه من یادم رفته بود آخرین جواب رو که دادم
بامن از عقل حرف نزن !
سینمای خیال ، محدودیت سنی نداره !
عقلو باید فلک کرد که همیشه مغرضانه نقد میکنه درحالیکه هنوز فرق بین واقعیت با خیال رو نمیدونه !!!
.......
سلام
دیدی باز به هذیان وادارم کردی !؟

سهبا شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

توی نیم کره ای که هکرها , اینترنت کاربرانش را می دزدند ! (شما که می دانید منظور مرا !)
بعد اینکه من هم هذیانهای برادر را دوست دارم , هم سینمای خیال را ! می شود یک بلیط مجانی به من بدهید ؟!

نمیدونم اما حدس هایی هم میزنم !
کم کم داری صدر جدول رو در لیگ کهکشان از دست میدی !
برای حمایت از صنعت نوپای سینمای خیال ، بلیت رو چند تا چند تا پیش خرید کن اگه جا موندی نگی نگفتی !

مریم شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

خواستم یه چی بگم دیدم چقدر توو این پستت حضور فعال داشتم...
پس هیچی دیگه همین

حتما؛ امروز مویزاتو نخوردی !
حالا حرف کم آوردی یا یادت رفته کلاس میزاری مریمی
بگو ببینیم از دشت گل های تنها چه خبر ؟

مریم یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:15 ق.ظ

مویزامو؟؟؟
دشت گلهای تنها؟!!!
واللا چنتا شمع روشنه و سپرده شدن تو زاویه فراموشی ذهن همشهری ها...
و من چقدر دلتنگم از این بابت مهردادی
بامداد دل انگیز پاییزیت بخیر داداش

آره !
منظورتو بابت شمع های روشن ِ سپرده شده در ذهن همشهری ها ، متوجه نشدم و به تبع اون نمیتونم دارویی بابت دلتنگیت تجویز کنم.
امیدوارم غصه هات مثل برگ های پاییزی افتادنی باشن .
راستی سلام !

مریم نگار دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:45 ق.ظ

فکرکنم درست بیان نکردم...چون فاصله در دنیای طول و عرض مصداق داره ..نه در دنیای خیال که هرچیزی در آن ممکن و محتمل است...
بهتره بگم..خیال واسطه و رابطی ست بین ذهن و روح..
چون در خیال...تصورات مان هنوز لباس این دنیایی به تن دارند..

ضمنا جالبه که این چند روزه از کلمات سال نوری و اینها در صحبت با دوستانم چندین بار مطرح شده...حکما حکمتی دارد...
تا فراموش نکردم...سلام مهرداد عزیز..

خیالات سوژه های روح هستن برای پرواز یا به تعبیری به نظر من ( طی العرض) شاید به خاطر همینه که فاصله ها در عالم خیال ، معنا نداره...

بعضی آدما در عین اینکه جسما" نزدیکن به هم اما به اندازه ی سالهای نوری با هم فاصله دارن وبعضی ها با اینکه از هم دورن ، اما در کوچه های خیال دست همو ول نمیکنن ! حکما" حکمتی داره !

سلام مامانگار عزیز...

مسعود دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:39 ق.ظ http://lookforayda.blogsky.com


so beautifual

مرسی مسعود جان

سرزمین آفتاب دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:06 ب.ظ

تبر خیال...

در طول عمرم همچین ترکیبی رو هیچ جا نخونده بودم
...

خیلی قوی بود این تصویر
تضادی که داخلش داره
و حرکتی که در عناصر این شعر کوتاه نشسته خیلی تم رو‌‌‌یا گونه ای بهش داده

دست مریزاد
عالیه

سلام عزیز
سپاسگزارم بابت وقتی که میذاری و دقتی که به عمل میاری .
حضورت خوش حالم میکنه دوست من

مریم دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ب.ظ

و شایدم من منظورتو از دشت گلهای تنها نفهممیدم

گل هایی که از بس خوبن هر گلی رو در محفلشون راه نمیدن

مریم دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 ب.ظ

من؟... گل؟... دشت گلهای تنها؟... خوبی؟... معاذلله
نه داداشی این وصله ها به من یکی نمی چسبه
من کجا خوبم؟!!1
واللا به قرآن...

دیگه خودتو (...) نکن
خوبی دیگه

طهورا سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:41 ق.ظ

این روزها گره خوردم در خاک جنوب...پر از انرژی ناب ...چقدر حال من خوب است...
یاد کودکی ...یاد آبادان ...یاد خانه مادر بزرگ...یاد اهواز ...یاد عمو...یاد خرمشهر و خوردن ناشتایی در حیاط خانه عمو جانم...
برادرزاده مهرداد خوووووووب تو جنوب کیف می کنی ها....

ببخشیدا کامنتم بی ربط بود ...به دادمهر زیبایتان .

نمیدونم چه رازی دارد که انگار قلب تموم کشور به جنوب گره خورده شاید قطرات متبرک خون شهیدان عزیز این مرز وبوم هست که باعث شده . درسته عمه خاک اینجا حس مشترک هممونه !
سلام عمه خوش حالم که شما هم جنوبی هستید.

سهبا چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

به جنگ بت ها رفته اید برادر ؟ کهکشان از مهرتان خالیست پس چرا ؟!
سلام .

سلام آبجی
چندروزی دسترسی نداشتم به نت !
شاید به نفرین بت ها گرفتار شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد