ژئو شعر

شیهه می کشد ، اسب سرکش ِ خیال 

 

یورتمه می رود ، روح نا خوش و بد احوال 

 

واژه های سپید ِ دیروز ، 

 

                         کمرنگ 

 

قهوه ی خیال اما ، 

 

                         غلیظ 

 

روح در بند فنجانی ، خالی از شکر لبریز . 

 

وهم ، این جیرجیرک لعنتی دگر ،  

 

لقمه ی سکوت خاکستری نیست 

 

مجال ، پلکی به وسعتِ یک دَم 

 

عقل آرمیده بر بستر ژئو فیزیک ! ، 

 

تا بنا کند روح آواره  را بر گسل . 

 

زلزله آبستن شعر است ، 

 

فال ازعمق چشم  ِقابله می گوید :

 

گریه ی طفل نزدیک است . !!! 

 

        (مهرداد)

 

 

نظرات 21 + ارسال نظر
رهــــــــــــــــــــــــــــــ سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:50 ب.ظ http://nagoftehayeman.blogfa.com

حمــاقــت که شــاخ و دم نــدارد
حمــاقــت یعنــی مــن که
ایــنقدر مــیروم تــا تــو دلتــنگ مــن شــوی !
خبــری از دل تــنگــی تــو نمـی شود!
برمیــگردم چــون
دلتــنگـــت مــی شــوم!

در کلاغ پر عشق !
آنکه پرید تو بودی.
من نمک گیرم !!
نیوتن دل تو را بر میگرداند. !!!

ANNA سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ب.ظ http://lapeste.blogsky.com

روح ناخوش و بد اخلاق البته چیزی فراتر از یورتمه می رود

یورتمه ، چهار نعل ، آکروبات ، بند بازی و خیلی چیزای دیگه...

ANNA سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ب.ظ http://lapeste.blogsky.com

مهربانیت را دیده ام
نه در خواب ..
که در آبی ترین لحظه های آبی بودنت
و آمده ام که بمانم
اگر ماندن را بخواهی ...
از تو ابدیتی خواهم ساخت
که عشق ،
اول و آخرحادثه ی من و تو باشد
و دل ،
هدیه ای که همیشه در تصرف چشمانت
خواهد بود !!!..

زیبا بود آنا.
ممنونم.

کوروش چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ق.ظ http://KOROSH7042 .COM

درود مهرداد عزیزم
فقط در اندک مجال می توانم بگویم اسب چموش واژه گان میرود که به تو رکاب دهد
و تصاویر زیبا و متندگار
مانا باشی و به شادی استوار

سلام استاد عزیز
حضور زیبا و پر فروغتون همیشه نور افشانی میکنه.
سپاسگزارم بزرگوار

فرداد چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

دلم یک فنجان قهوه خواست که داغ باشه و خودم آروم آروم فوتش کنم و به جلو نگاه کنم...جلویی که هیچ چیز و کسی نباشه...یک لایتناهی مطلق....
سلام مهرداد عزیزم
پس زلزله آبستن شعر است....
عجیب واژه ها رو تسخیر می کنی داداش جون
برقرار باشی مهرداد گل.

پر کن پیاله را که این آب آتشین ،
دیریست ره به حال خرابم نمی برد.
کین جام ها که از پی هم می شوند تهی ،
دریای آتش است که ریزم به کام خویش...
سلام فرداد جان
واقعا" دیگه چیزی هم میتونه ببره آنجا که سراب هم نمیبره !؟

محب شهدا چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:44 ب.ظ http://nejat-yafteh.blogsky.com

قهوه ی خیالی که تلخ باشد مطمئنا" آینده ی خوبی را در ته فنجان نشان نخواهد داد.
کمی شکر بریز.بگذار همان اندک خاطرا ت خوش مزه تلخ غصه ها را قابل تحمل تر کنند.ان مع العسر یسرا"
همراه هر تلخی،شیرینی است وچه بسا شیرینی هایی که زود دل آدم را می زنند.وباید تلخی کنارشان باشد
شاید این زلزله نباشد.شاید پس لرزه ای است که دارد خطر یک زلزله بزرگ را دور می کند.
گریه طفل نزدیک است واین یعنی زندگی همچنان جاری است وخدا هنوز از انسان ناامید نشده...
.............
سلام.گاهی با خودم می گویم سکوت شاید به جاترین سخن باشد آن هم زمانی که حرف هایت کوچکتر از واژگان نویسنده است.
ومن این وقت ها چقدر خجالت می کشم...
ببخشیدبابت قلم خامم.

سلام
ممنونم از حضور و نظر زیبایتان که مزین گردیده به آیه ای از قران مجید...
......................
نظر همه ی دوستان برای من محترم وبا ارزشه و هر شعری میتونه به تعداد مخاطباش ، معنا داشته باشه...

آرام پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ق.ظ http://www.khialebehesht.blogfa.com

سلام همسایه

ژئو شعر یعنی چی؟!

من شعرای ساده رو هم به زور می فهمم

الان نمیدونم از روح نا آرام حرف بزنم

یا واژه های سپید دیروز وکمرنگ امروز
یا قهوه ی غلیظ خیال؟!

اما خب همیشه سعی می کنم اونقدر بخونم تا ذهنم خلاق شه.کشف کنه وبه یه نتیجه برسه
هرچند نمیدونم این نتیجه گیری چقدر به منظور شاعر نزدیکه
اما فکر کنم اصلشم همونه که هر کسی از زاویه ی دل خودش به شعرها ونوشته ها نگاه کنه وقشنگیش به همین برداشتای متفاوته

سلام همسایه
ژئو یعنی زمین ، یعنی روحی تشنه ، سرگردان و نا آرام در زمین در جستجوی واژگانی که مدت هاست عطش شعرش را برطرف نکرده و او کماکان زندان در بندفال ها و زمینیست که به فنجان تشبیه شده و در تلاش است تا ساختار روحی خود را از حالت ثبوت به شرایطی متزلزل بنا کند شاید در این شرایط شعری زاده شود و آرام گردد.
..............................
هیچوقت عادت نداشتم اینطور توضیح بدم اما از آنجایی که مخاطبم آرام خیلی حساس و زود رنجهو کم و بیش همه ی هنرمندا اینطورین ، لاجرم مفصل دستمو رو کردم...همیشه دوست دارم زاویه ها و برداشت های متفاوت رو در مورد شعرام بدونم و همسویی اونا رو با موضوع بسنجم هر چند که همه ی بزرگواران از دید بالا و بسیار تاثیر گذاری برخوردارند.
شادی رو در همه حال برات آرزومندم...

مریم نگار پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ق.ظ

زلزله آبستن شعر است ،
فال ازعمق چشم ِقابله می گوید :
گریه ی طفل نزدیک است . !!!

...مهرداد عزیز...حقیقتا اشعارت که زاده میشوند.. بمانند طفلانی اند که هریک هویت و شخصیت و رسالت خاص خود را دارند..
هریک جلوتر از دیگری..زیباتر و پرمعناتر...
..برقرار باشی دوست عزیز..

سلام مامانگار عزیز
ممنونم از لطفتون " شرمنده میفرمایید هر آنچه که هست حاصل شاگردی در محضر اساتیدی چون شماست...
خدای عشق نگه دارتان باد...

مریم پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogfa.com

گفت: حالت را نمی پرسم
می دانم خوبی, عکس هایت همه با لبخندند!!
و نمی دانست عکاس که می گوید سیب…
من یاد حماقت حوا می افتم
و پوزخند می زنم…
سلام مهردادی!
راستش من نفهمیدم ژئو شعر یعنی چی؟
ببشخین

سلام مریم
ممنونم از حضور و شعر زیبات...
در مورد ژئو شعر در پاسخ به کامنت آرام توضیح دادم..
خواهش میکنم دوست عزیز.

ANNA پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:07 ب.ظ http://lapeste.blogsky.com


سلام

به قول جان وین ، گیرم که علیک
ولی آخه آنا خانوم دوس دارم نظر تو در این خصوص بدونم...

مذاب ها شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ق.ظ http://mozabha.blogsky.com

به تاخت میرویم و می تازند لحظه ها در چهر نعلگی شتاب روح هایی که اینروزها حالشان چنگی به دل نمیزند و نمیدانم تا به کی ، تا به کجا !...
دیروز سرخوش تر بودیم ، پنجره ها را که میگوشیدیم کمی لبخند بر سفره ی صورت هایمان بود برای صرف صبحانه ی نگاه هامان... و حالا فقط تلخی خاطره ها و رنگ قهوه ایی تیره نشسته بر کام ما و فنجانی که بی شکر لبریز است از هرآنچه که لحظه های ما را به لبخندی متضاد از ژکوند بکشاند... فرصت بیش از آنچیز که فکرش را کنیم اندک است و بقول فروغ عزیز پیش از آنکه اتفاقی بیافتد باید به روزنامه تسلیتی بفرستیم ! خیال عقلمان راحت است اما انگار دل آشوبیم و نمیدانیم ما کدام معلولیم در بازی علت ها ! یک شوخ چشمی از گوشه ی نگاهش کافیست تا غزل ها رژه آغاز کنند و من بمانم زیر آوار ابیات تداعی حضورت... قابله میگوید تولدی در آستانه ی اتفاق است .... طفلی خواهد گریست و مادری همه ی لبخندش را برای لحظه ی موعود پس انداز میکند و پدر بخشی از دست رنجش را....  

سلام مهرداد عزیز....
میتونم بگم این یکی از بهترین کارهایت بود ، خیلی سعی کردم عمقش را بیابم اما غواصی کارکشته و زبردستی نبودم اما در حد توانم در حواشی ساحل واژه هایت شنا کردم و لذتش را بردم...

اینروز ها همه ی لبخند ها در گذر از دشت غم همسو و همرنگ ژکوندند تا دیروز در ابهام مستتر در لبهای کبود مونالیزا سر در گم بودیم از امروز ازدریافت عمق معنای خنده های خودمان نیز عاجزیم و نمیدانیم حرکات موزون لبهامان حاصل نمایش نامه ی کمدی روزگار است یا این کبودان دندان گزیده ، درون مشوش طوفانیمان را به سخره گرفته اند.
سپهر عزیز سالهاست مرگ لبخند واقعی را به خاستگاه او تسلیت گفته ام و در محلی ناشناس به همراه تمام خاطراتمان دفنش نمودم تنها هر سال یکبار تبسمی زود گذر ، یاد او را تا اندازه ای در دلم زنده میکند...ممنونم از حضور و نظر همیشه ثمینت عزیز...

مریم شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ق.ظ

خب اینم برای ژئو شعرت
زمین دلم را شخم میزنم تا بستر شعرهای ناآرامم شود اما چه کنم که نگاهت نیست تا جوانه بزنند بذرهای عشقمان
بگو حالا این چه ربط به شعر من داشت مهردانه؟
راستی اون کامنتم (خصوصی بود) اومد؟

سلام
میتونه ربط داشته باشه...
نه مریم چیزی نیامد متاسفانه.........

ئاسو شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ب.ظ http://silvernights.blogsky.com/

سلام
ممنون از حضورتون و لینک
با افتخار لینک شدید

سپاسگزارم
همچنین...

ABBAS شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:38 ب.ظ

*دوست داشتن از عشق برتر است. عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق جوششی یکجانبه است. به معشوق نمی اندیشد که کیست؟ یک(خود جوشی ذاتی) است و از این رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب به سختی گاه میلغزد. اما دوست داشتن در روشنایی ریشه میبندد و در زیر نور سبز می شود و رشد می کند و از این روست که همواره پس از آشنایی پدید می آید. عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن *عشق مانند نواختن پیانو است. ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری، سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی

قبول دارم که دوست داشتن به مراتب برتر از عشق است چون زمانی که عشق به مهر منتهی میگردد اوج میابد ورنه عشق ممکن است راه را کج کرده و به نفرت مبدل گردد پس عشق باید به دوست داشتن برسد اکثر پیوند هابا عشق صورت میگیرد و در کشاکش زندگی و گذشت زمان بنایی از دوست داشتن ها ساخته میشود که هیچ تند بادی یارای آسیب رساندن به آن نیست... انسان ممکن است کورکورانه عاشق شود اما آگاهانه و با بصیرت کامل و با محک هایی که در طول روابط فیمابین بر کالبد عشق میزند ، دوست داشتن را عمیق تر میکند.
سلام عباس عزیز
ممنونم از حضور و نظر متینت...

نرجس شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

همیشه به وبلاگ شما که می رسم , شعرهاتون رو که می خونم , مثل یکی دو تا وبلاگ دیگه , نمیتونم همینطوری قسمت نظرات رو باز کنم و بنویسم . یه خورده تامل میکنم . سعی میکنم نظری بنویسم که درخور باشه ! اما برادر من , اقرار می کنم همیشه کم میارم ! سواد ذهن و دل من نمیرسه به نظر مناسب نوشته های زیبای شما ! چه کنم , دست خودم نیست داداش مهرداد . سه روزه این مطلب رو می خونم و می خونم و .... ( هی امان از دست من این روزها ....)

پاسخ کامنتتون به آرام , کامنت سپهر عزیز و چواب شما ....
شما می دونین چرا اینقدر حال من و دلم خرابه داداش مهرداد ؟!

واژه های سپید دیروز , کمرنگ
قهوه ای خیال اما , غلیظ ...
لعنت به این سکوت خاکستری وهم .....

سلام
اصلا" خودتو ناراحت نکن ، حضورتون برام مهمه اگه حتی به اندازه ی یه احوالپرسی باشه...
امیدوارم آرامش هر چه سریعتر مهمون دلت بشه...
~~~

ر ف ی ق یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:11 ق.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

واژه های سپید دیروز
اگر چه کمرنگ
قهوه ی خیالت
اگر چه غلیظ
اما
برگرد
برگرد به آغاز
تا هستی ات سرگشته ی سّبک
و شعرهایت آواره ی معنا شود
سوختن شاعر باید که بی پایان
و کوچش سر آغاز ِ دوباره هاست
طفلی شعر باید که از آغاز زاده شود ...
سلام بر مهرداد عزیز
اندیشه ام به توان 2 شد تا خواندمش

روح در بند فنجانی ، خالی از شکر لبریز!
سلام رفیق گرامی
انگیزه ی من هم با حضورت دوچندان می شود مهربان...

خاله نسرین یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 ب.ظ http://nasrin161.blogsky.com/

ممنون از اینکه سر زدی
قابل شما را نداشت / موفق باشید

همچنین منم سپاسگزارم بازم به ما سر بزن...

مهستی یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:46 ب.ظ http://www.mz991.blogsky.com

سلام مهرداد جان
دلم خیلی تنگ شده
اونقد در خودم فرو رفتم که انگار محو شدم
گاهی فراموش می کنم هستم
البته سیستم هم مزید بر علت شده و خراب شدنش باعث اینهمه کوتاهی از من شده .
دلم برای همه تنگ شده و بیش تر از همه برای خودم .
برای خنده های مستانه ام ُ برای شاد بودنم ....

مثل همیشه اونقدر زیبا بود که نگو..

سلام مهستی عزیز
دل این کلمه بی نقطه ، گاهی به اندازه ی یک نقطه تنگ می شود. !
خدا بزرگه باید به خودت کمک کنی و از این شرایط بیرون بیای که بهترین انتقام از دنیا ، شاد بودن ِ...
سپاسگزارم...

ANNA دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ق.ظ http://lapeste.blogsky.com

سلام
دادهایت
یعنی همان دادمهرهایت کجاست

سلام آنا
دادهایت!؟ من یادم نمیاد روی کسی داد زده باشم.

آرام دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ق.ظ http://www.khialebehesht.blogfa.com

سلام همسایه

شعرت زمینی یا آسمونی چه فرقی میکنه ؟وقتی عطر احساست روبا کلمه ها میتونی بپراکنی توی دنیای نزدیکی دستها ودلها یعنی همون دنیای مجازی ما آدمهای مجازی

برای کهکشانت دنیا دنیا عاشقانه میخوام و خوبی

خواستم بگم همه ی عادتها اعتیاد خانمانسوز نیستند .مثل عادت به دیدار دووووووست وهمسایه حتی از پشت همین مونیتور سردی که با افرینش ما آدمها گرم میشه

اینهمه مقدمه برای یک سلام ساده بود وعرض ادب وشاید هم سفر به کهکشانت از دست زمینی که جز خاکش .هیچ چیز دامن گیره دیگه ای نداره

سلام همسایه
شعرمو تقدیم به احساس زیبای همه ی کسایی که اگر چه روی زمین راه میرن اما در حقیقت آسمان جای اونا رو توی دلش رزرو و حضورشون رو لحظه شماری میکنه . بعضی آدما لایق آسمونن و این حق رو نباید از دل مهربون اون سلب کرد .
ممنونم که هستی...

بیداد جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:18 ب.ظ http://bidadhomauon.persianblog.ir

این متن رو یک سال پیش نوشتید ...یک سال واندی پیش....اما عجبا که چقدر در این لحظه به دل من چسبید...بسیار عالی ....دمتان گرم باد و سرتان خوش....یاحق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد