دادمهر(9)



عصر جدید عشق .....


کِر کِر خنده ی چرخ دنده های


خشک و یخی ،


چاپلینی که فقط  رقصید !


نه عاشق شد


        و


    نه خندید !!!


(مهرداد)



نظرات 26 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogfa.com

سلام مهرداد عزیز
یاد ترانه ای که استاد اصفهانی درباره ش خوونده افتادم
دقیق شعر رو یادم نیست
فقط مضمونش یادمه که میگفت دلش پر از غمه اما ادا در میاره تا تو بخندی
مثلا قرار بود دیگه نباشم اما فکر کنم اول شدم

سلام مریم
از اینکه سر زدی و خوب خواندی سپاسگزارم .

مذاب ها دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:41 ب.ظ http://mozabha.blogsky.com

ارمغان شوم ماشینیسم
چرخدنده های خشک و بیرحمی بود که بعد از فئودالیسم انسجام عاطفی انسانها را به تکه های بیشتری تقسیم کرد و فاصله های طبقاتی را زیاد تر ...
لبخندها در ازدحام و هیاهوی چرخدنده های ماشین پژمردند و خشکیدند و در عصر جدید، چاپلین چه هوشیارانه خلأ بزرگ انسان اجتماعی را فهمید ، انسانهایی که در واقعیت اجتماعی زندگی میکنند اما در حقیقت ماشینی اند ....
و این حرف کمی نیست که در چنین هنگامه ایی چاپلین بخاطر کاشتن لبخندی تلخ دلقکی شیرین شود ، دلقکی که خود هرگز نخندید و دردهای آشکار و نهان انسان را بگونه ایی با خلق لبخند گریست....

آفرین مهرداد عزیز....
میبینی چقدر واژه ها یت هنرمندانه هنرمندی بزرگ را به تصویر ذهن و خاطر میکشاند ؟!
سپاس از اینکه هستی و تصویرهای ناب می آفرینی تصاویری که در لابلای گذر زمان شاید به نوعی فراموش شده اما همیشه دردی تازه اند.

در آن شب های دور قصه ها با تو گفتم ، اما قصه خود را هرگز نگفتم ، این داستانی شنیدنی است ، داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز می خواند و می رقصید و صدقه جمع می کرد . این داستان من است ، من طعم گرسنگی را چشیده ام ، من درد بی خانمانی را کشیده ام و از این ها بیشتر ، من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زد اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند احساس کرده ام ، با اینهمه من زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند نباید حرفی زد.
با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند خود گریستم .......گاه به گاه با اتوبوس یا مترو شهر را بگرد ، مردم را نگاه کن ، زنان بیوه و کودکان یتیم را نگاه کن ، و دست کم روزی یکبار با خود بگو ، " من هم یکی از آنان هستم " ، آره تو یکی از آنها هستی دخترم نه بیشتر! هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به انسان بدهد ، اغلب دو پای او را نیز می شکند، ......
..............................................................
سلام سپهر فرهیخته ی دردآشنا
زمانی که عشق سوزانده شود، باید بهر حلقه ی گم شده ی انسانیت که درعصر ماشینیسم له هم شده و یافتن آن به آرزوها پیوسته است ، زار وزار گریست.
ممنونم از نظر مکمل و زیبایت عزیز.

فریناز دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:26 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

بیچاره ماها که از عشقای این نسل باید بهره ببریم

دلم میخواد یه موقع هایی صمیمیت گذشته ها برمیگشت

واقعا چرا اینطوری شده....
خوبه چاپلین واسه گذشته ها بوده...
این روزا دیگه آدم بودن هنر نیست...

شایدم آدم واقعی پیدا نمیشه که بخوایم بهش افتخار کنیم

زندگی با همان لطافت در جریان است و فصول راه را در پس هم هموار میکنند ، انسان ها هم میتوانند تا اندازه ای از پیله ناخواسته تنیده عصر ماشینیسم خارج شده و راه در جهت عشق و مهرورزی به هم ، مهیا کنند، کما اینکه اشخاصی هستند که در همین روزگار با جرات کارت عابر بانک خود رابدیگری داده و به ایشان اعتماد کرده و آدمیت آدمها را هنوز باور دارند.
من هنوز به آدم ها امیدوارم هنوز هستند دل هایی که با دیدن دست های ترک خورده پسر بچه آدامس فروش و لب های خشکیده ی دخترکانی که آرزوی طولانی شدن مدت چراغ قرمز را برای فروش بیشتر گل دارند ، بدرد میاید ، این همان دل هایی هستند که عاشق شده و به آن پایبندند ......
دوست عزیز سلام.....

نرجس دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:19 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

رقصی که تنها به زور چرخ دنده های ماشینیسم باشد و نه از روی عشق و نه به رنگ انسانیت , کاش نباشد ! چقدر تلخ است قصه زندگی هایی که از ما تنها دلقکانی شبیه انسان ساخته است ... تلخ است برادر ... تلخ ...
زندگی بی عشق که باشد , خنده اش هم از زهر تلخ تر است ! کاش جوهره زندگی را و جوهره عشق را دریابیم و عروسک کوکی نباشیم در دستان روزگار , که در اینصورت , هر دوی اینها را به سخره گرفته ایم : ,عشق را و انسان بودن را !

سلام برادرم . شب و روزتان بخیر و سلامت .

زندگی ماشینیسم از ما مردگانی متحرک ساخته مزین به همان رنگ هایی که همین شیوه ی زندگی به ظاهر مدرنیته بر روح و جسممان پاشیده و زمام دلها را بدست گرفته است ، عشق متاسفانه حلقه مفقود شده زندگی بساری از انسانها شده است ، افسوس........
سلام خواهرم امیدوارم شاد بوده و لحظه لحظه ی زندگی به عشق بها بدهی.
ممنونم از حضورت.

ANNA دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ب.ظ http://lapeste.blogsky.com

perfect

perfervid

ANNA دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ب.ظ http://lapeste.blogsky.com

دوستی من شبیه باران نیست که گاهی بیاید و گاهی نه...
دوستی من شبیه هواست!!
ساکت اما، همیشه در اطراف تو

تقدیم به دادمهرهای مهرداد

منو وامدار هوایی کردی که دوست و غیر دوست از آن بهرمندند ،بهتر نبود به جای نیه ، حاتم طایی را انتخاب میکردید برازنده تر بود
تقدیم به آنای مهربون.....

ANNA دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:27 ب.ظ http://lapeste.blogsky.com

چاپلینی که نه می خندد نه ...

دانیال دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.danyal.ir

مجال گفتن حق نیست ، لبخندها الکی و مکانیکی
راستی چرا اینجا زمستان سرد و طولانی است ؟!

آفتاب آلزایمر گرفته راه خانه را گم کرده است ، دلیلی محکم تر از این میدانی !؟

فــــرهاد سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:45 ق.ظ

مهرداد جان مثل همیشه عالی بود

خواهش می کنم در صورت امکان در مورد شخصیتهای عصر یخبندان هم چند خطی بنویس .
( می دونم بازم از حضورم ممنونی مهربون )

Sid, Manny و Diego و ... تو ومن و...... اگه دوس داری از همشون برات می نویسم ولی قبلش حتما" چای و نبات خورده باشی یه وقت نچای چون شخصیتها همه فریزری شدن تا در پست های بعدی ازشون استفاده کنم
باز از هر نوع حضورت ممنونم داداشی ...

آرام سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ق.ظ http://www.khialebehesht.blogfa.com

دلقکها همیشه تلخکند

واسه نونه ...... واسه نونه

کیارش سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ

چاپلین
توی نامه ی بسیار معروف و تاریخیش به دخترش نوشته بود :

کسی که داره گریه می کنه یه درد دادره و کسی که می خنده هزار درد !
چند سال طول کشید تا فهمیدم چی می گه

امروز
این نوشته
اون عکس
و این پست
منو برد به سالهای خیلی خیلی دور

سالهایی که برای رفتن به عید دیدنی عید نوروز ( اونم فامیل نه ها ! خونه همسایه ها) حداقل 6 روز وقت می ذاشتیم
بعد تازه نوبت فامیلا می رسید
بخدا تا اردیبهشت دید و بازدید داشتیم

این روزا اما... یه نصفه روز
اونم واجب هاشون! تموم میشن
بقیه رو هم فراموش می کنیم و رفت تا سال بعد
این ارمغان زندگی ماشینی برای ما نیست
ارمغان ماس واسه دنیای دوستی و دوست داشتن
که کلا خراب و تعطیلش کردیم !

سلام
باهات کاملا" موافقم الان دارم نمایش حرفاتو توی ذهنم مرور میکنم و به تصویر میکشم.

کوروش سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ب.ظ http://www.korosh7042.com/

چه زیبا و مختصر
و با احساسی از سر ِ مهر بر این درگاه ِ هنر
که الحق نابغه بود وارد شدی
بسیار زیباست

اخیرا بازهم دیکتاتورش را دیدم
کلماتی انتهایش فیلمش چون ارتش جهان خواهان از جلو چشمانم رژه می روند.همه درد بود و همه درد
درود بر مهرداد دل پاک



زیبا و مختصر گفتم اما دریای غم وسیع و عمق عشق مرگی روز افزون است چه طوفان حزن انگیزی در پس چشمانش و خیال ِ دوراندیشش جهان محبت را تهدید میکرد ، افسوس که عمق نگاهش را نفهمیدیم و فقط بر رقص لنگ لنگان او خندیدیم....
ممنونم از تو استاد عزیز.

مامانگار سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:02 ب.ظ

خدانکند مهرداد عزیز...که اگر عشق نبود...حتی دنده ای از این چرخ خشک هم جابجا نمیشد......من میگم ...عشق هست ...همیشه هست ..به همان نابی و پاکی و زیبایی !!
...حتی لابلای همین کرکر خنده های خشک و ماشینی ...
....اصلا هستی یعنی عشق..

زندگی با همان لطافت در جریان است و فصول راه را در پس هم هموار میکنند ، انسان ها هم میتوانند تا اندازه ای از پیله ناخواسته تنیده عصر ماشینیسم خارج شده و راه در جهت عشق و مهرورزی به هم ، مهیا کنند، کما اینکه اشخاصی هستند که در همین روزگار با جرات کارت عابر بانک خود رابدیگری داده و به ایشان اعتماد کرده و آدمیت آدمها را هنوز باور دارند.
من هنوز به آدم ها امیدوارم هنوز هستند دل هایی که با دیدن دست های ترک خورده پسر بچه آدامس فروش و لب های خشکیده ی دخترکانی که آرزوی طولانی شدن مدت چراغ قرمز را برای فروش بیشتر گل دارند ، بدرد میاید ، این همان دل هایی هستند که عاشق شده و به آن پایبندند ......
زنده باد عشق این که از اول شعار من بود.
ممنونم ازت مامانگار عزیز...

فرداد سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:52 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...
سلام مهرداد جان
جالبه که هفته گذشته من و پسرم چندتا از فیلم های چاپلین رو با هم مرور کردیم....
عصر جدید رو گذاشتیم برای این هفته...
مختصرانه کاملی بود...
ممنون.

سلام فرداد عزیز
خوشم میاد که پدر و پسر فقط فیلمای هنری نگاه میکنن روی پسر گلت رو به جای من ببوس.

فریناز سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:05 ب.ظ

قبول دارم...
اما تعدادشون خیلی نیست!

من به آدم هایی امید دارم که نمی دونم تو دنیای واقعیشونم همین قدر خوبن یا نه!

امروز یه آقاییبا خانومش بود موبایلشو داد ازش عکس بگیرم
حتی بلد نبود چطوری عکس میگیرن!
حتی موبایلو داد دست من رفت جای قشنگی رو روی سی و سه پل پیدا کنه و بیاد...

سادگی و آدمیت از سر و روش میبارید
فهمیدم یا شهری نیستن یا هنوز آلوده ی شهر نشدن

پس میشه به یه آدم هایی امید داشت هنوز...

سلام فریناز
من به همین کمش هم خوشبینم معلومه که روزگار هنوز کاملا" بهمون پشت نکرده .
در پناه حق باشی.....

ANNA سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 ب.ظ http://lapeste.blogsky.com


می دانی که برای چه میگویم

بلللللله کاملا"
افتاد.

asa سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ب.ظ http://aseman-asa.blogsky.com

منم غمی گریخته از دیار وحشی عشق

سلام ودرود به دوست خوبم ممنونم که به من سر زدی وسپاس گذارم از تظری که دادی امیدوارم موفق باشی
واما در مورد شعر در بند اول ترکیب عصر جدید عشق میتونست بهتر با کمی شاعرانگی برای مخاطب در شروع کارت ضربه ابتدایی یک کار سپید رو نمایان کنه
از خروف اضافه کمتر استفاده کنی بهتره
خشک(و)یخی
تغیر ارکان جمله هم میتونه اثر گذار باشه مثل:
عشق
در عصری جدید
خنده های خشک
کرکر چرخ دنده ها
سرد
او فقط رقصید
چاپلین
نه عاشق شد
نه
خندید

موفق وپیروز باشید بدرود.

asa

سلام دوست عزیز
ممنونم از محبت و راهنمایی موثرتون
لطفا" بازم بهم سر بزن اشکالات رو تذکر بده سپاسگزارم...

سایه چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ق.ظ

نازی!! چارلی رو ببین چه مظلوم نشسته !!
چاپلین که فقط رقصید ...

سلام
شاید همین چهره ی مظلوم اوست که دریا دریا درام غم انگیز میشه براش نوشت.

بانوی آبان چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ق.ظ http://www.poshtevazheganesokot.blogsky.com/

سلام

بسیار زیبا و تامل بر انگیز بود ....

عاشقی جرات می خواهد ... از خود گذشتن می خواهد .... دیگر در این دوران مردم ترسو شده اند ... و خود خواه .... عاشقی به اسطوره ها پیوست....

این فیلم یکی از پرمعناترین فیلمهایی است که دیده ام ....

سلام باتون موافقم اما میشه هنوز امیدوار بود....

فرهاد چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ

دستهایم بوی گل می داد مرا به جرم کندن گل محکوم کردن
اما هیچ کس فکر نکرد که شاید من یک گل کاشته باشم.

( ارنستو چگوارا )

سلام عزیز
من فدای دستای تو بشم ، مطمئنم دستای تو فقط و فقط بوی گل میده . تو و گل کندن ! حالا گل کاشتن یه حرفی !
ممنونم از تو.

فرهاد چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ

همیشه یک ذره حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"،

یک کم کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"،

قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" ،

مقداری خرد پشت "چه بدونم" و

اندکی درد پشت "اشکال نداره" هست

از اینکه در بعضی از کامنتهام دوستان رو رنجوندم صمیمانه طلب بخشش دارم.

همیشه درپس احساسی که ابراز میکنیم یا شاید کلامی که بزبان میاریم و سیاستی که بروز میدهیم ، قطعا" اهداف ضمنی وجود داره باهات موافقم.
دل دوستان مثل آینه هست چیزی بدل ندارن .

ANNA چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:17 ب.ظ http://lapeste.blogsky.com

سلام
بسیار جالب است
نیه خودش را برای تو لوس می کند




یادت ای دوست بخیر بهترینم خوبی؟
خبری نیست ز تو
روزگارت شیرین
دل من میخندد که بدانی بی تو دلم اندازه دنیا تنگ است

سلام آنا
از دل مهربونت ممنونم.....

کوروش پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ب.ظ http://www.korosh7042.com/

درود بر تو و دل ِ دریایی ات که به حق نات را ز مهر برگرفتند و داد را به پیوستند
شاد باشی و سلامت

سلام استاد عزیز
کور شود آنکس که هنر دریا وش کوروش عزیز را ببیند و به وجد نیاید.
پاینده باشی عزیز

ANNA شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ق.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

چند شعر برای دادمهرهایت اینجا می گذارم
این پست در چند پست اخیر فوق العاده بود
تکرار می کنم
چاپلینی که نه می خندد...
و این مرا یاد خیلی چیزها می اندازد
که بگذریم



فریادها مرده اند ،
سکوت جاریست ،
تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است ،
میگویند خدا تنهاست ، ما که خدا نیستیم پس چرا از همه تنهاتریم...

گوش باد
بدهکارهیچ بیدمجنونی نیست
حتی اگر تمام لیلاهااز تنهایی بمیرند. !
(م ه ر داد )
سلام آنا
شعرت بسیار زیبا و تاثیر گذار بود ممنون از تو.

ANNA شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ق.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

تو میگذری
زمان میگذرد
چه کنــــم با دلی که
از تو
توان گذشتنش
نیــســـت

دست گرم تو بود
اما پاهای من ،ماراتن را با تکیه بر باد آغاز کرده بود.
نمیدانستم چشم باد به طمع چرخاندن هر خاری راهش را عوض و تو را از من دورتر میکند.

ثنائی فر دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ب.ظ

اگر عاشق میشد میگریست

حتما".... گریه جزیی از ساختار روح عاشقیست ...
ممنونم از شما ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد