ترانه دل

توی   این   قصه   میشه با خنده ها 

 

دیو  هر   جادویی   رو   زندونی    کرد 

 

میشه  از   غصه   دل    پاییزی   رو 

 

توی    ناودونِ    چشا    بارونی   کرد 

 

دل  بی  غم  ندیدم  ،  بگردی  نیست 

 

غصه ها   رو   میشه   لاپوشونی کرد 

 

اگه سایه سیاهی ، توی زندگی باشه 

 

با خوشی ها میشه آفتاب غمُ قربونی کرد 

 

خونه ی دلا اگه خالی باشه خیالی نیست 

 

دل    غمدارو    باید    کاهدونی     کرد 

 

توی   ایوون   همه   آرزوها   یه   گلدونه 

 

میشه   گلدونُ   پر   از   شمعدونی  کرد 

 

بیچاره طفل دلا باید که فکرشون باشیم 

 

باید   با  یاد  خدا  اونا  رو  آسمونی  کرد 

 

حرفای   بدُ   توی   دنیا   زیاد  جدی   نگیر 

 

خوبی ها رو همگی اما میشه هارمونی کرد... 

 

 

              (مهرداد)

نظرات 19 + ارسال نظر
فــــــرهاد شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ق.ظ

با اهداء سلام ؛

برای شما در این راه آرزوی موفقیت دارم.

سلام عزیز
کدوم راه !؟

فـرهاد شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ق.ظ

همون راهی که نولش فاز داره ،‌آی بله ...

مریم شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ق.ظ http://خدا برايم كافيست

اگه از عشق میشه قصه نوشت
میشه از عشق تو گفت
میشه با ستاره های چشم تو
مغرب نو مشرق نو برپا کرد
میشه از برق نگات
خورشید و خاکستر کرد
میشه از گندمیای سر زلفت
یه عالم شعر نوشت
آره
از عشق تو دیوونگی هم عالمیه
آره از عشق تو مردن داره
میشه از عشق تو مرد و
دیگه از دست همه راحت شد
میشه از عشق تو مرد و
دیگه از دست تو هم راحت شد
آره
از عشق تو دیوونگی هم عالمیه
اگر از عشق میشه قصه نوشت
میشه از عشق تو گفت
سلام مهرداد عزیز و مهربان!
چقدر شعر و دست خط زیباست من کلی لذت بردم از هر دو
هم شعر هم خط
در این عصر دلتنگ و نزدیک غروب آفتاب چقدر آرام شم با خواندنت
....................................
سلام مریم
ممنونم از این شعر زیبا عزیز
خوشحالم که باعث چنین حس زیبایی در تو شدم.

Anna شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ق.ظ http://lapeste.blogsky.com

به آوازم مخوان

سکوت من

وتردی نگاه تو

لحظه ای که میرود

لحظه ای که می ماند

حیران میان ابدیت و اکنون

همین ما را بس
......................................................
پاسخ:
بخوان ترانه صبح را ،
برای این شب بی پایان.
بشکن حصار سکوت را ،
برای این حنجره زندان .
بخوان و بخوان ، تا ابدیت بخوان
برای من ،
با تو هرگز
نمی خواهم ، شب به پایان برسد...
..........................
سپاسگزارم آنا جان

مامانگار شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ق.ظ

سلام مهرداد کهکشانی عزیز...
...خیییییلی لذت بردم از این شعر زیبا...
...سبک این شعرت منو برد تو عالم کودکیها...و کتاب شعرایی مثل...پریای شاملو.....
...چند بار خوندم...اما انگار دوباره باید خوند...
...ممنون...
...............................................................
پاسخ :
سلام ماما نگار عزیز
سپاسگزارم از شما و راهنمایی که فرمودید.
خوشحالم که از این شعر خوشتون اومد .بازم از لطفتون ممنونم.

دانیال شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ق.ظ

باز این دل در تماشای شماست ، دل نه ، معرفت غرق تماشای شماست
پایدار باشید مهرداد عزیز
.................................................................
پاسخ :
سپاسگزارم دانیال عزیز.
در پناه حق باشی بزرگوار .

فــــــــرهاد شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:03 ق.ظ

با اهداء سلام ؛‌ :: در پاسخ به آنا ::

لحظه ها

به آوازم مخوان

سکوت من

وتردی نگاه تو

لحظه ای که میرود

لحظه ای که می ماند

حیران میان ابدیت و اکنون

همین ما را بس

(ترنم)

جمعه ۱٥ دی ، ۱۳۸٥
http://nagoftehaiesokoot.persianblog.ir/post/14/

فـــرهاد شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ق.ظ

با اهداء سلام ؛ :: در پاسخ به مریم ::

جنس صدای سیاوش قمیشی رو دوست دارم ولی خیلی وقت ها زیادی تحریر می ده به ترانه هاش .

فـــرهاد شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ق.ظ

با اهداء سلام؛ :: در پاسخ به مامانگار ::

بیشتر منو به یاد ترانه های ستار انداخت ؛
هنوز میشه تو چشات خیلی چیزا رو تازه کرد
میشه با گرگر دستای تو خیلی کارا کرد میشه تو چشمای تو ...

سایه شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

جدا یه ترانه زیباست ، یه آهنگ هم روش گذاشتم ... ضربش پنج هشتم شد !!

سلام مهرداد عزیز...

سلام سایه
چه جالب حالا من چطور میتونم اون آهنگ که حتما" زیبا هم هست ، گوش کنم؟
بهر حال ازت ممنونم .

مریم شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogfa.com

با سلام برای پاسخ به فرهاد
اونوخت من سردرگمم این وبلاگ و پاسخ به کامنتاش مال مهرداد جانه؟ یا مربوط به شماس
من با خووندن این شعر زیبای مهرداد مهربونم یاد این ترانه افتادم با خودم گفتم بذارمش بد نیست حالا شما خوشتون نیومده امری جداگانه س
چی بگم ولله مهرداد جان فکر کنم باید به اینجا هم پا نذارم من هر جا بخوام برم یه داستان باید درست بشه کم کم باید فکر جمع کردن بار و بندیلم از دنیای مجازی باشم واقعا

زهرا زین الدین شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:26 ب.ظ http://nejat-yafteh.blogsky.com

ترانه دلتان زیباست.
کاش یادمان نرود که
"شاد بودن هنراست
شاد کردن هنری والاتر
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه ی خود خواند واز صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست"
....
وکاش نغمه ونقش خوشی از خود به یادگار بگذاریم.
راستی سلام.

وکاش نغمه ونقش خوشی از خود به یادگار بگذاریم.
سلام و خیر مقدم
این جمله بسیار جمله ی تاثیر گذار و زیباییست ، واقعا" این انسانها هستند که به صحنه ها روح و جان میبخشند ، ورنه صحنه پیوسته به جاست ، ای کاش شاد باشیم و تا جایی که میتوانیم شادی را به هم هدیه دهیم ، محبت ها هستند که دیالوگ های زندگی را ماندگار میکنند.
در پناه حق باشید...

نرجس شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

توی این دنیای غریب , چه حس خوشایندیست داشتن برادری مثل شما ! و من چقدر خوشحالم و چقدر قدردانم بودنتان را . ممنون از خدا , ممنون از شما , ممنون از داداش سپهر عزیز که شما رو به ما معرفی کردند ...
الهی دلتون شاد باشه و غمها از دلتون پر بزنند برن بیرون داداش مهرداد عزیز . سلامت باشید و سلامتی خونواده رو هدیه بگیرید از خدای مهربونیها .
شعرتون .... چی بگم آخه ؟

سلام خواهرم
بازم شما پیش دستی نمودید و حرفایی رو که من در دل داشتم، شما برشته ی تحریر در آوردید خواهر جان ما باید شکر گزار خدای مهربون باشیم که خواهری چون شما را بهمون هدیه داد و واژه ها و فعالیت در این فضا را بهانه پیوند های ناگسستنی قلبها نمود.سلامتی را برایت از صمیم قلب آرزومندم.

کوروش یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ق.ظ http://www.korosh7042.com/

در نشیب عمر
سرنگون تقدیر نحس
افسوس
هیج
دیگر هیج
مانعی نمی بینم
این سقوط
من سپاس گزار توام که اینگونه پر احساس با منی
شادیت را آرزومندم

هبوط آدمی زمینه ساز سقوط گردید خوشا به حال آنان که این فراق و غم جدایی از معبود روح آنها را متعالی نمود و بدا به حال آنان که زرق وبرق زمین ایشان را راضی به این هبوط نموده است.
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
ممنونم استاد عزیز
سپاس از شعر زیبایت ، همچنین حس ناب ...

کوروش یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ق.ظ http://www.korosh7042.com/

کاش میشد اینهمه چیزهای خوب را
که برخواسته از دل پر مهر تست
به تماشا نشست
درود بر مهرداد .دادخواه

درود بر تو کوروش عزیز

Anna یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:18 ب.ظ http://lapeste.blogsky.com

سلام
سپاس از حضورت

سلام آنا
یعنی حضورم برات مهمه !؟

آرام یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:24 ب.ظ

چمدانت جا مانده
پالتو ات هم این جاست
کفش هایت هم که دست روی دست گذاشته اند
این سفر اسمش چیست...
که خودت هم هستی
خاطراتت هم هست
آری خود خود خودت
با همان لبخند که همیشه داشتی
این خود تو هستی
روی دیوار به من می خندی
نگفتی این سفر...
این سفر اسمش چیست که نرفتی و هنوز هم هستی ؟
رسول ادهمی


سلام

یه چند روزی تاییدم نکن همسایه

می خوام از دنیای آدما دور باشم

ممنونم بابت شعرهات وبودنات

نگاه از صدای تو ایمن می شود.
چه مو منانه نام مرا آواز می کنی!
و دلت کبوتر آشتی ست
در خون تپیده
به بام تلخ
با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز میکنی !
سلام....
ممنونم از حضورت .

فرداد یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:34 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

راست میگی مهرداد جان...خیلی کارا میشه کرد...
میشه از غصه دل پاییزی رو
توی ناودونِ چشا بارونی کرد
....
چه خوبه که شعرات اینهمه خوندنین...چه خوبه که دلت این همه آماده است...
چه خوبه مهرداد داداش خودمه.

سلام فرداد جان
چه خوبه که ما تو داریم و به این هدیه خدایی افتخار میکنم .

محمد سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:44 ب.ظ http://2parishan.blogfa.com

اینک در غم تنهایی نشسته ام و اشک می ریزم و

لحظه هایم تلخ ترین لحظه هاست هنوز هم عاشقم

هنوز هم دلم با توست اگر نیستی یاد و خاطرات با تو

بودن هر روز برایم تکرار میشود و غم از دست دادنت

دلم را بیشتر می سوزاند...

لحظه ای برگرد و خاطرات باهم بودنمان را هم با خودت

ببر که یاد ان ها بد جوری دلم را می سوزاند

سونامی اشک ها
دوباره
تورا به ساحل چشمانم
هدیه کرد!
بامن بمان
ای عشق ویرانگر!!!
...........................................
سلام دوست عزیز خیر مقدم عرض می کنم بازم به ما سر بزن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد