باز باران

باز باران ، باز باران 

 

اما این بار بی ترانه !! 

 

از گوهر هایش گذشتیم 

 

خانه ی ما شد بیابان ! 

 

سقف خانه چکه چکه 

 

اهل خانه زیر باران 

 

هر کدام سویی دویده ، گیج نالان 

 

نیست دیگر اندرین خانه ، 

 

به جز یکدانه لیوان ! 

 

پدر بیچاره ام فریاد می زد 

 

اشک های مادرم ، 

 

شمشیر بر دل هایمان می زد 

 

ابر تیره ، تازیانه ظلم خود، می کرد روانه  

 

سوی این خرابه خانه . 

 

هیچ جایی بهر خوابیدن نبود 

 

خانه مان همچون بیابان شده بود  

 

هیچ امیدی به فردامان نبود 

 

یادم آمد شعر باران 

 

یاد دوران دبستان 

 

یاد آن باران که نعمت بود ، در جنگل گیلان 

 

این یکی پر بود از بیچاره گی ، رنج فراوان ! 

 

باز باران ، باز باران ... 

 

(مهرداد)

 

 

نظرات 13 + ارسال نظر
سهبا یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام
چقدر تلخه بارانی را که اینقدر می پرستم ، برای بعضی عذاب باشد و مایه رنج ....
حیف .........

سلام دوست عزیز
برای آدم های بدبخت ، سال سیزده ماهه .

فرهاد دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ق.ظ

زندگی با همه وسعت خویش

محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصلش تن به جزا دادن و افسوردن نیست

زندگی خوردن و خوابیدن نیست

زندگی جنبش جاری شدن است

از تماشاگه آغاز حیات تا به جای که خدا میداند ...

برادر کوچک شما

سلام عزیز دل
روزگار بکام انشاالله .
بزرگواری نمودی ممنونم .

سایه دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

چه تلخ!!
دیشب میون صدای ریزش بارون که نمی ذاشت بخوابم یه صدای ناله و گریه هم می شنیدم که خدا رو صدا می زد . خواستم برم ببینم کیه؟ ولی فکر کردم تو خلوت خودش با خدای خودش باشه بهتره . من که کاری از دستم بر نمیاد ...ولی نخوابیدم . هر کسی در لحظه ای حسی داره . بارون برای کسی که سقف اسمان رو داره فقط ... شاید هرگز زیبا نباشه !

سلام
کسی که سقفی غیر از آسمون برای خودش متصور نیست ، زیبایی بارون رو به اعلاترین وجه باور داره که زیر سقف نشینان برعکس نه تنها بارون را زیبا نمیبینند بلکه ادامه ی اون رو صد ی برای کار هاشون میدونن ویا بد تر از اون ناراحت گلی شدن پاچه ی لباسشون هستند و اما آدمای بی پول ، بارون رو دوست دارن وولی ظالمانشو نه .
ممنونم از حضورت .

خاطره سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ق.ظ http://pichakeehsas.blogfa.com

سلام دوست عزیز
چقدر زیبا گفتی....لذت بردم از زیبا بیان کردنش نه از دردی که درونش نهفته بود

سلام دوست عزیز
درد ها و رنج های زندگی هستند که وقتی حادث میشن ، آدمی قدر خوشی های زندگی رو بیش از پیش میدونه ، همیشه نوشتن در مورد دردها برام سنگینه ولی اونا هم جزءی از زندگی هستند و متاسفانه کفه ی ترازو برای بعضی ها به سمت آلام پایین تره. ممنونم از حضورت .

فرداد سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:16 ق.ظ

فقط می تونم بگم تو بی نظیری
تو خیلی دل دار هستی..
دلت یه دریاست مهرداد عزیزم
درود

سلام فرداد عزیز
شما خود دریا هستی
دریا دریا آرزوی سعادت و خوشبختی دارم برات عزیز .

دختر مردابی سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ق.ظ http://www.mianboribedaria.blogsky.com

سلام مهرداد عزیز
خیلی زیبا و البته تلخ بود
روزگار بدی است حتی باران هم می تواند تیغ تیزی شود و پوست نازک احساسمان را بخراشد
روزگار بدی است رحمت خدا هم می تواند لباس یک حادثه تلخ را بپوشد

پیشاپیش عیدتون مبارک و طاعاتتون قبول درگاه حق

سلام دوست عزیز
وقتی که همهمون از برکات بارو ن میگیم ، که کم هم نیست باید به یک سوی قضیه که حتی قطره قطره باریدنش موجب وحشت خیلی از انسان ها میشه هم توجه کرد اونایی که سقف مشکلاتشون آنقدر بلند که سقف معیوب خونه رو فراموش میکنن .منو ببخشید نوشتن از درد ها همیشه برام سخته .
عیدتون مبارک باشه دوست خوبم .

ثنائی فر سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ق.ظ http://www.sanae.blogfa.com

باز باران باز تکرار
باز ترانه باز فریاد
باز باران اما نه بر بام خانه
سلام چه غربتی داشت واژه هایش و چه دلنشین بود قطره هایش
چه خرسندم از بودنتان

سلام دوست عزیز
از شما وکامنت زیباتون متشکرم .
پیشاپیش عید سعید فطر را تبریک عرض می کنم .

مامانگار سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ب.ظ

سلام دوست عزیز...
...چه زیبا از باران...اینبار بی گهرهای فراوان گفتی !!...بی ترانه !!
...ممنون...و
...عید فطر مبارک برشما....

سلام ماما نگار عزیز
ممنون از لطف و حضورتون .
هر چند که حالا کمی دیر شده ولی عید شما هم مبارک وطاعاتتون قبول حق .

آنا شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

بهاره دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:32 ب.ظ http://www.myyass.blogsky.com

اگه بارون می دونست که اسباب زحمت میشه دیگه نمی بارید.
طفلکی فکر می کنه چقدر خوبه که همه رو به یه چشم میبینه و روی همه به یه اندازه می باره!!!
شاید تقصیر بارون هم نباشه.
چی به سرمون اومده که حتی بارونم شادمون نمی کنه هیچ به بدبختیا اضافه هم میکنه.

فریناز دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ق.ظ

سلام...
خوبین مهرداد خان؟

شرمنده خیلی دیر کردم فکر کنم....

چه جالب بود... هم منو برد به باز باران دوران کودکی و هم الان میبینم وقتی بارون میاد همینا رو به بارون میگیم و دیگه مثل بچگی سرخوش نمیدویم زیرش!

ممنون زیبا بود... مثل همیشه زیبا

سلام دوست عزیز
هر چیز خوبی توی دنیا یک روی دبگه داره مثل سکه ، باید حواسمون جمع باشه !

رها چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:05 ب.ظ http://nagoftehayeman.blogfa.com

خیلی خیلی غمگین بود...

کیارش پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ق.ظ http://miraas.blogsky.com

من اصلا ن میخوام در مورد ارزشهای فراوون این شعر و نکات ظریف و خوبی که بهش اشاره شده حرفی بزنم
که بسیار در خور توجه اند
خیلی هم لذت بردم از خوندنش

فقط به عنوان یه حاشیه کوچیک خواستم عرض کنم کمی ریتم و آهنگ شعر بین دو حالت شعر نیمایی و چهارپاره معلقه
یعنی نه کاملا ریتم ( و وزن ) داره و نه کاملا خودشو از قید اینها رها کردهو قالب سپید رو اختیار کرده

مسلما اگه این شعر بازپروری بشه و دوباره دستی به سر و گوشش کشیده بشه میتونه شعر قوی و ماندگاری از آب در بیاد
مخصوصا که خمیر مایه اصلیش یعنی همون شعر معروف : باز باران با ترانه با گهر های فراوان... یک شعر ماندنی و خاطره انگیز برای همه ماس

موفق باشید

ببخشید که بدون اجازه تون نظر دادم

سلام دوست عزیز
شما لطف دارید من همیشه از کامنت های انتقادی خوشم میاد چون ایده های ارزشمند دوستان باعث پیشرفت کار میشه ، بازم سر بزن البته لطفا" .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد