مرگ سکوت

مرداب پایان راه نیست ، 

 

شروع قصه است! 

 

دل مردابی من! 

 

زادگاه سکوت در لحظه هاست، 

 

لحظه های سرد دلتنگی من 

 

وباران اشک هایم در پاییزی ترین فصل مرداب! 

 

که به جاری شدنم  تکلیف میکند. 

 

و اما من نگران نیلوفران مردابم 

 

آنها به گریه های من در شب مهتاب عادت کرده بودند! 

 

و فردا در مکانی شاید از جنس فریاد، 

 

در آغاز قصه ای در نبودن من 

 

 مرگ سکوت را جشن میگیرند!!! 

 

(مهرداد)

نظرات 13 + ارسال نظر
مامانگار شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ب.ظ

..وچه شیرین است ..هرپایانی را شروعی دانستن !!...
..نماندن...و جاری شدن..و جشن باشکوه نیلوفران در هوای فریاد !...
...مرگ مرداب حتمی ست...
...مرسی.. خیلی قشنگ بود مهرداد !!...

سلام
ممنونم دوست عزیز.

سهبا شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

مرگ شکوت و آغاز قصه ای در فریاد ... قصه ای از جاری شدن و شکستن لحظه های سرد دلتنگی ... نگران نیلوفران مرداب نباشید ... آنها هم می دانند زندگی را چگونه به تجربه بنشینند در جریان زندگی دوباره ...
سلام برادر . زیباست مثل همیشه . ممنونم .

سلام
از حضورت ممنونم مهربان.

فرهاد شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:34 ب.ظ

...
نیلوفران را بخاطر بسپار ، مرداب خشکیدنی است ،
سخره را بخاطر بسپار ، موج تنها کوبیدنی است ،
نیستان را بخاطر بسپار که اجرایی پریدنی است ،
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل و دیگــــــر هیچ

بدرود مهرداد عزیز

سلام فرهاد جان خیر مقدم
احساس لطیفی داری دوست عزیز مانا باشی

فریناز یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:00 ب.ظ

هیچ چیز پایان راه نیست مرداب که فقط مردابی ست و...

و من نفهمیدم ابتدایم چه بود انتهایم چه میشود و فقط میدانم پایان خود بی پایان ترین پایان دنیاست.....



سلام مهرداد کهکشانی
حالتون چطوره؟

سلام دوست عزیز
حال وآینده ی خوبی را براتون آرزومندم
از اینکه احوالپرسم هستید صمیمانه ممنونم.

کوروش یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ب.ظ http://korosh7042.blogsky.com/

خاطره هم ریشه ی خطر است. چه خطرناک است وقتی که دل با خاطره می خواهد سر کند

درود بر تو مهرداد عزیز بسیار عالی

لحظه های سرد دلتنگی من
وباران اشک هایم در پاییزی ترین فصل مرداب!
که به جاری شدنم تکلیف میکند.

زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی شیرین خاطراتی مغشوش خاطراتی که ز تلخی رگ جان میگسلد.
درود بر استاد عزیز از حضورتون ممنونم.

دختر مردابی دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:35 ق.ظ http://www.mianboribedaria.blogsky.com

سلام مهرداد عزیز
مرداب شروع قصه است...
من اما ماندنش را بیشتر دوست دارم
نیلوفرها و سکوت و انتظار غریب مرداب برای جاری شدن شاید به برآورده شدن آرزوی او بیارزد...
اگر مرداب جاری شود من هم می مانم و با نیلوفرهای آبی بغض می کنم اشک میریزیم و مرگ آرام و دردآور سکوت مرداب را به عزا می نشینم

مثل همیشه زیبا بود

برای تو که پایبند ترینی به مرداب کم لطفیست مرداب جاری شود ماندن او پاداش اشک های توست که در جشن نیلوفری مرداب شب های آرام آن را بارانی میکند. (تقدیم به نیک دخت مردابی بلاگستان).
ممنون از حضورت مهربان.

خاطره دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:24 ب.ظ http://pichakeehsas.blogfa.com

عمر من چون گذرد مهر تو اغاز شود
گل مریم چو رسدفصل خزان باز شود

همیشه یه چیزی هست یه چیزی نیست یکی هست یکی نیست

سلام دوست عزیز
باعث افتخاره که رد پایی از شما در پیچک احساس دیده میشد
زیبا بود

زمان بارش باران دلم از غربت خورشید میگیرد
و روز آفتابی هم دلم بیتاب ابری تلخ وبارانزاست
خدایا من بدنبال چه میگردم...
ازحضورتون ممنونم» منم شما رو لینک کردم.

فرداد سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:11 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

جاری بودن به همه چیز می ارزد....
هستم اگر می روم
گر نروم نیستم...
خدای نیلوفر ها نیز کریم است.
سلام و درود به مهرداد عزیز.

سلام دوست عزیز
از حضورت ممنونم مهربان.

مذاب ها چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ق.ظ http://mozabha.blogsky.com

مرداب پایان راه نیست...
شروع قصه است...
شروع رُستن نیلوفرانه و عاشقی نیلوفر در آموزه های ژرف سکوت...
مرداب پایان راه نیست، آغاز رمز گشایی حس غریب تنهایی و سکوت است...
و نیلوفران روزی که میشکفند سفیر قلب ساکت مرداب میشوند که چشم ها را به تماشای شکفته های زیبای مرداب به تملاشا و تحسین مینشانند....
و چه راست گفتی مهرداد جان که مرداب پایان راه نیست...
شروع قصه است ...
آغاز روییدن و به شکوفه نشستن نیلوفر است...

نیلوفرانی که در مکتب این مرداب سکوت آموختند،چه بسا فردا با گشایش زمزدر فصل شکفتن دوباره فریاد را تجربه کنند،آری مرداب
پایان راه نیست. آب میمیرد اما مردابیان هرگز!!
چه زیبا توصیف نمودی سپهر من،پاینده باشی

الهه جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ب.ظ http://zanygirl.blogsky.com

سلام اقا مهرداد؛ شرمنده که دیر اومدم‏!‏ میدونین که کنکور و هزارتا دردسر‏!‏ مطلبتون خیلی قشنک بود... درضمن مرسی که اومده بودین و غر زده بودین‏!‏‏!‏‏!‏

سلام الهه
دشمنتون شرمنده باشه انشاا... کنکور رو خوب پشت سر گذاشته باشید اون غر غر ا هم شوخی بود می خواستم اون دم دمای کنکور
شارژ بشین.!!

محمد شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ب.ظ http://www.faryadebiseda71.blogsky.com

سلام آقا مهرداد.من برادر سهبا هستم.متشکرم از شما.به کلبه درویشی منم یک سر بنید

سلام محمد جان
خیر مقدم عرض میکنم،حتما" خدمت میرسم،از حضورت هم ممنونم دوست عزیز.

سهبا یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام برادر . روزتان بخیر . سکوتتان طولانی شد این بار ! نکند لحظه های سرد دلتنگی ، زادگاه سکوتتان باشند ؟!!! بشکنید و با نوایی خوش میهمانمان کنید برادر ...

سلام خواهر عزیز
اینروزا آنقدر گرفتارم که تمام وقتم درگیر رسیدگی به اونا ست، گرچه گاها"پاتکی به خاکریز سکوت میزنم ،اما خستگی اینروزا دوباره از لب
خاکریز به جای اولم برمیگردونه.
شاد وسر بلند باشید..

انا سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ب.ظ http://lapeste.blogsky.com

دلت با این همه احساس نمی تونه مردابی باشه

دلم آرامش میخواست
توی بورس ، آدرس مرداب رو دادن !
سهامشو خریدم
به کویر رسیدم!!!...
دیدی بازم مجبورم کردی ، !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد